نشان فیس بوک

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

افتخار ايرانيان


 
چرا کوروش را برجسته ترین شخصیت تاریخ ایران میدانیم
1-اینكه كوروش بزرگ در نگاه ما و برخی دیگر، برجسته‌ترین شخصیت تاریخ ایران است، پیش از آن كه معطوف به دستاوردهای سیاسی و فتوح نظامی وی باشد، نخست مبتنی بر منش و روش درخشان و بی‌بدیل وی در مردم‌داری و كشورداری است. چنان كه گزنفون می‌نویسد: پروردگار كوروش را علاوه بر خوی نیك، روی نیك نیز داده و دل و جان‌اش را به سه ودیعه‌ی والای نوع‌دوستی،‌ دانایی، و نیكی سرشته بود. او می‌افزاید:كدام وجودی مگر كوروش از راه جنگ و ستیز صاحب امپراتوری عظیمی شده است ولی هنگامی كه جان به جان آفرین داد، همه‌ی ملل مغلوب او را پدری محبوب خواندند؟ این عنوانی است كه به ولی نعمت می‌دهند نه به وجودی غاصب(سیرت كورش كبیر) پارسی‌هایی كه كورش آنان را از گم‌نامی به افتخار رسانید او را چنان كه هردوت نقل می‌كند، پدر می‌خواندند. یونانی‌هایی كه كورش آنان را در سواحل آسیای صغیر مقهور قدرت خویش ساخت، با وجود نفرتی كه غالباً نسبت به پارسی‌ها نشان می‌دادند، در وی به چشم یك فرمان‌روای آرمانی می‌نگریستند و یهودیانی كه كورش آنان را برای اجرای آیین و بنای معبد، آزادی و یاری بخشید و از تبعید طولانی رهانید،‌ او را همچون مسیح خویش تلقی می‌كردند. كورش برخلاف فاتحانی چون اسكندر و ناپلئون، هر بار كه حریفی را از پای در می‌افكند، مثل یك شهسوار جوانمرد دست‌اش را دراز می‌كرد و حریف افتاده را از خاك بر می‌گرفت. رفتار او با آستیاگ، كرزوس و نبونید نمونه‌هایی است كه سیاست تسامح او را مبتنی بر مبانی اخلاقی و انسانی نشان می‌دهد. تسامح دینی او بدون شك عاقلانه‌‌ترین سیاستی بود كه در چنان دنیایی به وی اجازه می‌داد بزرگ‌ترین امپراتوری دیرپای دنیای باستان را چنان اداره كند كه در آن كهنه و نو با هم آشتی داشته باشند، متمدن و نیمه وحشی در كنار هم بیاسایند و جنگ و طغیان به حداقل امكان تقلیل یابد. حال با چنین اوصافی، آیا بزرگ‌داشتن و برجسته دانستن كورش كاری به خطاست؟

2- یكی از سیاست‌های محوری و درخشان كورش و جانشینان وی در مواجهه با اقوام مغلوب و تابعه، پرهیز از هر گونه كشتار و ویران‌‌گری به نام و برای دین و خدای‌شان بود. تا پیش از آن، غالب اقوام بومی و سامی‌تبار خاورمیانه بر آن بودند كه به نام دین و خدایان خویش، اقوام و ادیان دیگر را سركوب و مغلوب سازند و برتری خدایان خویش را با اتكا به خون‌ریزی‌های‌شان به نمایش گذارند. به عبارت گزیده‌تر، ایدئولژی چنین دولت‌هایی، مبتنی بر جهاد و جنگ‌جویی بود .تیگلث پیلسر پادشاه آشور، درباره‌ی چیرگی‌اش بر بابل می‌گوید: سرزمین‌ها را با ویرانه‌ها خواهم پوشاند؛ زمین را از اجساد خواهم انباشت، چنان كه جانوران درنده چنین می‌كنند؛ شهرها را به آتش خواهم كشید و خراب و ویران خواهم كرد. توده توده ویرانی و آوار باقی خواهم گذاشت. یوغ خود را بر گردن آن‌ها خواهم نهاد و در برابر ایشان به ستایش خدای آشور سرور خود خواهم پرداخت (ایسرائل، ص23). نمونه‌ی دیگر چنین كشتارها و ویران‌گری‌هایی كه اقوام بومی و سامی خاورمیانه به نام خدایان‌شان انجام می‌داده‌اند، فرمانی است كه یهوه خدای اسراییلیان به موسا در مورد رفتار با مردم سرزمین مغلوب فلسطین می‌دهد: «چون ایشان به یاری یهوه تسلیم تو گردند و ایشان را مغلوب سازی، همه‌ی‌شان را به كلی هلاك كن. نه با آن‌ها پیمانی بند و نه به آنان ترحم نما … مذبح‌های‌شان را منهدم سازید، تمثال‌های‌شان را بشكنید، معابدشان را ویران كنید و بت‌های‌شان را در آتش بسوزانید. شما تنها قومی هستید كه از میان اقوام جهان برگزیده شده‌اید تا قوم خاص یهوه باشید (تورات، سفر تثنیه، 7/6-2). اما تاریخ هرگز به یاد ندارد كه كورش و جانشینان‌اش برای به كرسی نشاندن دین خود، یا به خواست و اراده‌ی «خدای» خویش دست به كشتار و نابودی اقوام و ادیان دیگر بزنند؛ حال، دین هخامنشیان هر چه می‌خواهد باشد، مهم آن است كه الگو و روش سیاسی- اخلاقی آنان در مدارا با ادیان و فرهنگ‌های دیگر و عدم تحمیل دین خویش بوده است.

اگر تا پیش از این، شاهان اقوام سامی و بومی منطقه خود را از جانب خدایان شان مأمور و منصوب به جهاد مقدس و غارت و كشتار و نابودی اقوام و ادیان دیگر می‌دانستند چنان كه دیدیم شاهان هخامنشی خود را موظف می‌دانستند كه طرح و آرمان خدای خویش را برای حفظ كامل نظم جهانی كه همگان از آن سود می‌برند، اجرا و استوار سازند و صلح را در میان مردمان برقرار نمایند (كورت، ص80؛ هینتز،1380، ص243، 261). چنان كه داریوش كبیر می‌گوید: بدكاری‌های بسیاری در زمین بود كه نیكو ساختم. پیش از آن كشورها در آشوب بودند، هر كس دیگری را می‌زد. من به خواست اهوره‌مزدا چنان كردم كه كسی دیگری را نزند. اینك هر كسی در جایگاه خودش قرار دارد. قانون من كه آنان آشوبگران از آن می‌ترسند، چنان است كه توانا ناتوان را نزند و نكشد.



3-تلقی كارنامه‌ی سیاسی و فتوح نظامی كورش و جانشینان‌اش به صورت عملیاتی صرفاً كشورگشایانه و سلطه‌جویانه، دریافتی سطحی و دور از واقع، بل كه سخت بدبینانه است. در نگاه مورخان معاصر،‌ رهاورد كلان و چشم‌گیر شاهنشاهی هخامنشی برای جهان باستان، برپایی «نخستین دولت متمركز» در تاریخ است دولتی واحد و مركزگرا كه بر اقوامی پرشمار و دارای تفاوت‌های عمیق مذهبی و زبانی و نژادی، فرمان می‌راند. آن چه كه هخامنشیان را در طول دویست سال توانا به برپایی و تدبیر چنین حكومتی ساخت، مدیریت سیاسی برتر، انعطاف‌پذیری،‌ تكثرگرایی و دیوان‌سالاری مقتدر این دودمان بود. بنابراین آن چه كه به عنوان دستاوردهای سیاسی و نظامی كورش ستوده می‌شود، نه فقط از آن روست كه وی در زمانی اندك موفق به گشایش و فتح سرزمین‌هایی بسیار شده بود، بل كه از بابت «دولت متمركز و در عین حال تكثرگرایی» است كه او برای نخستین بار در تاریخ جهان باستان بنیان گذارد

4-اما مشاركت و همكاری كارگران و معماران اقوام مختلف زیر فرمان هخامنشیان در برپایی سازه‌هایی شاهوار چون تخت جمشید و كاخ شوش، پیش از آن كه نشانه‌ی تمدن و غنای این یا آن باشد، در نفس خود، گویای تنوع فرهنگی و وجود منابع انبوهی در سراسر امپراتوری هخامنشی است كه شاه ایران به خوبی توانسته بود آنان را بسیج كند. در این سازه‌های شاهانه، عناصری گوناگون به ترتیبی به كار گرفته شده كه تصویری نوین از پادشاهی بیافریند؛ تصویری كه نشان می‌دهد شاه ایران در سراسر شاهنشاهی‌اش از حمایت اقوام متعدد برخوردار بوده است كه هر یك ضمن حفظ ویژگی‌ها و خصایل فردی خود، در وحدتی هماهنگ، به خدمت فرمان‌روای ایران در آمده‌اند (كورت، ص4-63).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر