نشان فیس بوک

۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

خلاصه اخبار 10دي 1389


اسراي سبز

ياوران جنبش سبز

نخست وزير امام

حزب فقط حزب حسين  رهبر ماست ميرحسين - اهورا کاظمی,

عبدالعلی بازرگان »...... عُــــــــــرف در شـــــــــرع ! ......

بزرگداشت قیام امام حسین(ع) برای ایفای نقش ِاعتراضی "امر به معروف و نهی از منكر" در روزهای گذشته، بهانه ای شد برای كند و كاوی مفهومی در دو كلمه "معروف و منكر"، در ارتباط با مقتضیات زمانه و كاربرد آن در دنیای امروز. اكثر ما خوانده یا شنیده ایم كه امام حسین انگیزه خود برای بیعت نكردن با "یزید" را در راستای اجرای همین فریضه اجتماعی اعلان كردند: " اُریدُ اَنْ آمُرَ باِلمَعْرُوفِ وَاَنهْی عَن ِالمُنكَرِ..." سئوال این است كه معروف چیست و منكر كدام است كه به یكی باید امر و از دیگری نهی كرد؟
عُــــــــرف در شــــــــرع !





عبدالعلی بازرگان

 

بزرگداشت قیام امام حسین(ع) برای ایفای نقش ِاعتراضی "امر به معروف و نهی از منكر" در روزهای گذشته، بهانه ای شد برای كند و كاوی مفهومی در دو كلمه "معروف و منكر"، در ارتباط با مقتضیات زمانه و كاربرد آن در دنیای امروز. اكثر ما خوانده یا شنیده ایم كه امام حسین انگیزه خود برای بیعت نكردن با "یزید" را در راستای اجرای همین فریضه اجتماعی اعلان كردند: " اُریدُ اَنْ آمُرَ باِلمَعْرُوفِ وَاَنهْی عَن ِالمُنكَرِ..." سئوال این است كه معروف چیست و منكر كدام است كه به یكی باید امر و از دیگری نهی كرد؟

در ذهنیت بیشتر مردم وقتی سخن از این فریضه می رود، بلافاصله گشت های امر به معروف دولتی، پاترول های پاسداران و بسیجی و لباس شخصی هائی كه بانوان بدحجاب را در خیابانها جلب می كنند یا به بوتیك ها و مجالس و مهمانی های مخلوط حمله می برند تداعی می شود وبا احساسی از انزجار، تاریخ قرون وسطای مسیحی وسلطه و سركوب قدرت روحانیون را درتحمیل احكام فقهی بر ملت به خاطر می آورد.

اما امام حسین(ع)، بر خلاف برخی از فقیهان امروزما كه دغدغه و نگرانی عمده شان بدحجابی و بی رغبتی جوانان به مراسم و شعائر و حفظ ظواهرمذهبی است و برای نادیده گرفته شدن هر حكم فرعی شرعی فریاد "وااسلاما"! سر می دهند ومقلدین كفن پوششان تظاهرات به راه می اندازند!، آیا كسی شنیده است كه در نهضت كربلا كوچك ترین سخنی از سست شدن اعتقادات و نماز و روزه مردم وسهل انگاری شان درحجاب به زبان آورده باشد؟ یا یكسره با دفاع از "حقوق مردم" واعتراض به پایمال شدنش توسط حاكمیت جائر، به جای مسائل شرعی، مسائل "عُرفی" را مطرح و به جای امر به مشروع، امر به معروف كرده است؟ میان امر به معروف و نهی از منكرامام حسین با آنچه امروز در جمهوری اسلامی اجرا می شود، تفاوت هائی اززمین تا آسمان به شرح زیر است؛

۱- امر به معروف و نهی از منكر امام حسین و یارانش اقدام و اعتراضی از ناحیه مردم علیه انحرافات حاكمیت بود، در حالی كه درروزگار ما این حاكمیت است كه چنین فریضه ای را علیه ملت به كار می برد وآمرین از میان مردم و معترضین به سیاست هایش را به شدت سركوب می كند.

۲- قیام امام حسین و امر به معروف و نهی از منكرایشان برای انحراف حاكمیت در تغییر نظام سیاسی اسلام ازچارچوب قرآنی "شورا و بیعت" برای حاكمیت ملت، به ولایت مطلقه موروثی یزید بود، و نهی كنندگان دولتی در روزگار ما، حفظ ولایت مطلقه را "اوجب واجبات" و اصل گرفته اند.

۳- مردم اگربخواهند این فریضه را انجام دهند، از نان خوردن می افتند، اسیر واخراج و آواره و بعضا اعدام می شوند، اما نوع دولتی اش نان و آب و حقوق و مزایا و تشویق و ترفیع و تقرب به قدرت دارد!

۴- مجریان نوع اول خودجوش، مردمی و مستقل هستند، اما مجریان نوع دوم را حاكمیت، به ادعای پاسداری از احكام شرعی، ولی در واقع پاسداری از قدرت حاكم سازماندهی و تجهیزو تسلیح می كند. آنچه بر اركان یك نظام خدشه وارد می كند آیا تار موی بدحجابان است، یا تازیانه بر جوانان و تاراج بیت المال و تمامیت طلبی حاكمان و تولیت بی تراضی ملت!؟

۵- نوع اول ناشی از شناخت و آگاهی مردم و حركتی از پائین به بالاست و نوع دوم ناشی از تقلید و تبعیت از متولی و حركتی از بالا به پائین. اولی نگران پرده پوشی و حجاب های برسوء استفاده دولتمردان از حقوق مردم است، دومی نگران حجاب های ظاهری مردم.

۶- گروه اول نقش خود را نظارت بر عملكرد حاكمان و محافظت از حقوق مردم می داند و گروه دوم، نظارت بر عملكرد دینی و سیاسی مردم و محافظت از ولی فقیه و منافع خودی ها.

۷- مجریان نوع اول را نوعا آگاهان، عالمان و دانشجویان تشكیل می دهند و مجریان نوع دوم را غالبا عوام سازماندهی شده. اولی ها انتظاری ازكسی ندارند، اما دومی ها اضافه كاری و پاداش جز لاینفك كارشان است.

۸- امر به معروف نوع اول برای استیفای حقوق مردم و استقرار عدالت، آزادی، حاكمیت ملت و ارزشهای اخلاقی است و نوع دوم، بی اعتنای به درون و دلهای مردمان، خود راپاسدار ظواهر شرعی می داند.

۹- اولی از موضع منطق، مسالمت و مدارا و ملایمت عمل می كند، دومی از موضع قدرت و به اتكاء اسلحه و امكانات دولتی.

۱۰- امر به معروف اولی حركتی ملی، مردمی و متوجه مفاسد و نابسامانی های داخلی است و دومی حساسیت هایش متوجه حجاب، هجمه فرهنگی ، رسانه های خارجی و توطئه های بیگانگان است. اولی استبداد را سرپل نفوذ واستیلای بیگانگان می داند و دومی در توهم توطئه زندگی می كند و از درون غافل می شود.

آیا این فریضه امری عبادی، همچون سایر احكام فردی شرعی است، یا وظیفه ای است همگانی برای مراقبت از عملكرد حاكمان؟ اگر منحصرا معنای دینی دارد و در ارتباط با خدا مفهوم می شود، چرا به جای امر "به معروف و نهی از منكر"، گفته نشده است :"امر به مشروع و نهی از ممنوع"! یا : "امر به حلال، نهی از حرام"!؟ تامل در همین نكته می تواند ما را متوجه زمینه و بستر این فریضه نماید و این راز را بهتر بفهمیم. كلمه " معروف" با آن كه عربی است، برای فارسی زبانان كاملا شناخته شده است. آدم معروف یا كالای معروف، كسی یا كالائی است كه همه مردم آن را می شناسند. پس دلالت بر چیزی می كند كه همگان، یا حداكثر مردم، برآن آگاهی پیداكرده و آن را پسندیده اند. كلمه "منكر" ضد آن است. منكر چیزی است كه مردم آنرا نمی شناسند یا دوست ندارند و انكار می كنند و از آن كراهت دارند.

با كمی تساهل شاید بتوان گفت " معروف" همان "ّافكارعمومی" و "داوری مردمی" است كه از "عقلانیت جمعی" و سرشت عمومی یك ملت ناشی می شود و امر و نهی از آن، در حقیقت پاسداری از خواسته های نا نوشته مردم است. اتفاقا در برخی از كشورهای غربی (از جمله آمریكا) برای بسیاری از اختلافات مردمی به عقلانیت جمعی و داوری تعدادی از مردم عادی كوچه و خیابان به صورت چشم بسته (رندوم) رجوع می كنند. در این كشورها همه شهروندان اعم از زن و مرد، پیر و جوان، عامی و تحصیلكرده، طبق قانون موظف هستند وقتی از طرف دادگاه ها برای داوری فراخوانده می شوند، حتما مشاركت نمایند.

احكام شرعی ممكن است برای اكثریت مردم هنوز جا نیفتاده و شناخته نشده باشد، بنابراین هنوز در قلمرو"عُرف" درنیامده و نمی توان به آن امر كرد. مگرآن كه به تصویب اكثریت نمایندگان واقعی مردم (نه تحمیلی و گزینش شده حاكمیت) رسیده و شكل قانونی پیداكرده باشد. دراین صورت است كه آن بخش از شریعت در عُرف وارد شده و شهروندان باید همچون بقیه قوانین از آن اطاعت نمایند. در روزگار گذشته و در جوامعی دینی كه اكثریت مردم عقایدی همسان داشتند، اجرای احكام شرعی توسط روحانیون، كمابیش خواسته عمومی تلقی می گردید اما در جوامع مدنی امروزی با تنوع و تكثری كه درافكار و آرمان ها وجود دارد، احكام اجتماعی شریعت درچارچوب قانون و مصوبات مردمی در قلمرو امر و نهی قرار می گیرد.

مشتقات كلمه معروف در قرآن، مثل: عرفان، معرفت، تعریف، اعتراف، عرفات و... ۷۱ بار تكرار شده است كه ۳۸ مورد آن به كلمه "معروف" اختصاص یافته است. علامه طباطبائی، معروف ترین مفسرمتاخر شیعه می گوید "معروف آن است كه مردم با ذوق مكتسب از حیات اجتماعی متداول آن را می دانند". كتاب های لغت نیز "معروف" را هرفعل خوبی كه به وسیله عقل یا شرع فهمیده شود و مطابق فطرت سلیم باشد می دانند. حتی اگر شرع به آن اشاره نكرده، ولی مردم به فطرت و عقل سلیم خود آن را پسندیده باشند. دراین صورت چنین معنائی بیانگرقوانین اساسی هر ملتی می گردد كه به اجماع عقلای آن قوم رسیده باشد.

ارجاع دادن امور به عُرف جامعه (به جای شرع) واقع گرائی قرآن را نشان می دهد كه انتظار ایده آلیستی ندارد وبا تكیه برعقل سلیم و فطرت انسان ها، به افكارعمومی و داوری متوسط مردم بهاء می دهد. بیشترین مواردی كه قرآن تبعیت ازعُرف را توصیه كرده است، در مناسبات زن و شوهرو موضوعات مربوط به آن ( مثل : تساوی حقوق طرفین، حسن معاشرت، رایزنی بایكدیگر، خواستگاری، مهریه، طلاق، حقوق زنان مطلقه یا بیوه، اختلافات زناشوئی، رجوع مجدد، دایه گرفتن و پول شیر، وظیفه مرد درتهیه غذا و پوشاك كودك و...) می باشد كه حدود نیمی از كاربرد كلمه "معروف"
را در قرآن تشكیل می دهد (۱).

پس از مناسبات زناشوئی، ارتباط با والدین و خویشاوندان(۲)، حقوق یتیمان(۳)، گفتار نیك(۴)، بخشیدن قاتل(۵)، انفاق(۶) از مواردی هستند كه تبعیت از عُرف جامعه در آنها توصیه شده است. اما دیگر زمینه بسیار مهم كاربرد كلمه "معروف"، كه پس از مناسبات خانوادگی بیشترین رقم را از نظر آماری دارد، و به زبان و اصطلاح امروز نقش قشر آگاه جامعه، نهادهای مردمی و احزاب سیاسی را توضیح می دهد، همان مبحث "امر به معروف و نهی از منكر" است كه ده بار در قرآن تكرار شده است.بررسی این بخش مهم را به بخش بعدی موكول می كنیم.

پانویسها:

۱- بقره۲۲۸،۲۲۹،۲۳۱،۲۳۲،۲۳۳،۲۳۴،۲۳۵،۲۳۶،۲۴۰،۲۴۱، نساء۱۹،۲۵، ممتحنه۱۲، طلاق۲،۶

۲- بقره۱۸۰، لقمان۱۵

۳- نساء ۵،۶،۸

۴- محمد۲۱، احزاب۳۲، بقره ۲۶۳.

۵- بقره ۱۷۸.

۶- احزاب61
 امر به معروف و نهی از منكر" قالب و ظرفی" است برای بیان نقشی كه آحاد جامعه در حفاظت از "منافع ملی" دارند.

جایگاه افكار عمومی و عُرف درشریعت

در قسمت گذشته جایگاه عُرف و افكار عمومی را در شریعت اسلام مورد بررسی قرار دادیم و امر به معروفِ دین ِ دولتی را با امر به معروفی كه انگیزه امام حسین(ع) درمبارزه با استبداد یزیدی بود مورد مقایسه قرار دادیم و در تامل این كه چرا قرآن به جای: "امر به مشروع نهی از ممنوع" ، یا "امر به حلال نهی از حرام"! روی عُرف جامعه تاكید كرده ونام این فریضه را:"امر به معروف و نهی از منكر" گذاشته، گفتیم ارجاع دادن امور به عُرف جامعه (به جای شرع) واقع گرائی یك مكتب فكری را نشان می دهد كه انتظار ایده آلیستی ندارد وبا تكیه برعقل سلیم و فطرت انسان ها، به افكارعمومی و داوری مردم بهاء می دهد. اینك دنباله آن:

ممكن است گفته شود بت پرستی هم در روزگاری عُرف جوامع اولیه بوده است و امروز نیز عُرف بسیاری از جوامع الزاما عدالت نیست؛ گذشته از آن كه عُرف باید عقلانی و مطابق فطرت باشد، به نظر می رسد باید حساب عُرف را از عادات و رسومات و مُد و پسند زمانه جدا كرد و زمینه آن را در "حقوق" و مناسبات مردم با یكدیگر دید.

عنوان " امر به معروف و نهی از منكر" قالب و ظرفی" است در فرهنگ قرآنی، برای بیان مسئولیت اجتماعی هر شهروند و نقشی كه آحاد جامعه برای مراقبت و حفاظت از "منافع ملی" و سرنوشت مشتركشان دارند.

پیامبر اسلام(ص) برای تشریح این فریضه، و به اصطلاح شیرفهم كردن! امت خود در چهارده قرن پیش، از تمثیل "قایق" استفاده كرده است كه سرنشینانش سرنوشت مشتركی در دریای حوادث دارند. می پرسد: آیا اگر یكی از مسافران اقدام به سوراخ كردن محل نشستن خود كند، بقیه مسافران او را به حال خود می گذارند!؟... پس بدانید همه شما در قبال آنچه به سرنوشت جمعی تان مربوط است مسئولید.

در مثالی امروزی تر، می توان از نقش گلبول های سفید در دفاع از بدن دربرابر میكرب های مهاجم، برای فهم روشن ترِنقش فریضه مذكور استفاده كرد. بدیهی است اگربه دلیل بیماری، مغز استخوان كسی گلبول سفید نسازد، میكرب های لانه كرده در محیط گرم و مساعد بدن به زودی او را از پای در می آورند. بدنه جامعه نیز نیازمند مدافعینی برای مقابله با مفاسد می باشد تا از همان آغاز، قبل از آن كه فساد دامنگیر شود، با آن مقابله نماید، هرچند بدن ما مجهز به سیستم های دفاعی متنوعی می باشد، اما مهم ترین نقش را همین گلبول های سفید، كه همچون یك ارتش، تخصص، تنوع و تفكیك وظایف دارند، عهده دار می باشند.

"تكافل"(وكالت متقابل) اجتماعی و "ولایت"( سرپرستی مشترك) همگانی


سخن حكیمانه سعدی درجمله: "بنی آدم اعضای یكدیگرند...." بُعد فردیِ مسئولیت در قبال نابسامانی های عمدتا اقتصادی جامعه و محنت های محرومان را نشان می دهد. بُعد اجتماعی آن، مبارزه با ریشه ها و سرچشمه این نابسامانی هاست كه اغلب ازقدرت های متمركز غیر مردمی ناشی می شود. با این تعریف همه مردم از یكدیگر وكالت دارند از حقوقشان دفاع كنند و همچون دوستی صمیمی، سرپرست(ولی) یكدیگرند.


این مسئولیت را قرآن با تاكید بر كلمه "ولایتِ" مردم بریكدیگر( نه فقیهان برآنها) توصیه كرده و نشانه ایمان را همین احساس مسئولیت مشترك نسبت به معضلات مردمی شمرده است. بر خلاف دورویان(منافقان) كه "مثل یكدیگر" (سر و ته یك كرباس) مانند یك تپه ریگ، هرچند دركنارهم، اما جدای از هم هستند:

توبه ۶۷- الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ ...

مردان و زنان دورو، همه بركیش یكدیگرند، به ناپسند فرامی خوانند و از رفتار شایسته باز می دارند...

توبه ۷۱- وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ...

مردان و زنان مومن دوستان حامی یكدیگرند؛ به رفتار شایسته فرا می خوانند و از ناپسند باز می دارند...

تركِ چنین فریضه ای توسط مردم، یعنی عافیت طلبی و محافظه كاری آنان، "ولایت مردم بریكدیگر" را كه امروز حاكمیت ملی و دموكراسی نامیده می شود، تبدیل به "ولایت خواص"(صاحبان زر و زور و تزویر) می كند و بدترین ها را به حكومت خواهد رساند. این سخن حكیمانه امام علی(ع) است كه در وصایای هنگام شهادت به عنوان یكی از مبرم ترین ضرورت های زمانه! به معاصرینش هشدار داده است:

نامه ۴۷ نهج البلاغه- مبادا امر به معروف و نهی از منكر را ترك كنید كه دراینصورت اشرارتان بر شما حكومت خواهند كرد، آنگاه( برای دفع شر آنها) دعا می كنید و هرگز هم اجابت نخواهد شد!!

لاَ تَتْرُكُوا الاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْكُمْ أَشْرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَكُمْ

فرمان تشكیل گروهی برای ایفای فریضه مراقبت از قوانین عُرفی

كلمه امت در قرآن نیز آمده است كه در میان جامعه اسلامی حتما باید گروهی باشند كه مردم را به خیر( بهترین راه حل های سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و...) دعوت كرده، به آنچه توسط مردم شناخته و پذیرفته شده (معروف = عُرف و قانون مصوب) آگاهی دهند و از آنچه منكر است، یعنی خلاف خواسته های مورد توافق مردم باز دارند:

آل عمران۱۰۴- وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ  

كلمه "امت" در زبان عربی و فرهنگ قرآن، مفهوم اشتراك در هدف و مقصد دارد كه در جوامع امروزی این مقصود را دراحزاب، نهادهای فرهنگی مستقل مردمی و مطبوعات تعقیب می كنند. این سازمان ها باید پاسدار ارزش های مورد قبول جامعه و مانع استبداد باشند. دستور به تشكیل یك امت (ولتكن منكم امه...) از میان افراد جامعه، در آیه فوق، صریحا قشر آگاه را موظف می سازد به سازماندهی چنین نهادهائی اقدام جدی نمایند.

اما تشكیل نهادهای مستقل در جوامع استبداد زده ممكن نمی گردد، مگر آن كه "امنیت" برای اعضای آن موجود باشد، و امنیت نیز تحقق نمی یابد، مگر آنكه "آزادی" وجود داشته باشد. پس وجود آزادی برای احیاء اصل "امر به معروف و نهی از منكر"، همچون وجود آب برای ماهیان است!

مشكل همان داستان تقدّم مرغ یا تخم مرغ است!! بدون آزادی نمی توان امر به معروف ونهی از منكر كرد! آزادی هم در اسارت استبداد است! پس چه می شود كرد؟... می گویند آزادی نه دادنی است و نه گرفتنی!.. یاد گرفتنی است. ملتی كه بتواند آزادی را در میان خود تمرین و تكرار كند، حتما آن را به دولتمردانی كه به هرحال از مردم برخاسته اند، سرایت خواهد داد. شاهدش همین ملت هائی كه به آزادی، هرچند نسبی، رسیده اند.

مسلما در جوامع استبداد زده ای كه مردم حق انتقاد و اعتراض به حاكمان، برای پایمال شدن حقوقشان را ندارند، بیش از همه اخلاق و دین آسیب می بینند ، هرچند مستبدین خود مبلغ دین باشند، نمونه اش حكومتِ معاویه و یزید، كه بیش از زمان پیامبر و اهل بیتش ظواهر مذهبی را پاس می داشتند و برای توده های ساده دل مردم، سنگ دین را بیشتر به سینه می زدند! آری متظاهرترین حكومت های دینی می توانند ستمگرترین آنان نیز باشند و درغیبت آزادی و تعطیلِ انتقاد واعتراض، هیچ فضیلتی باقی نمی ماند.

این سخن حكیمانه امام علی(ع) است كه :

" همه اعمال نیكوو(حتی) جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهی ازمنكر، همانند دمیدنی است بر دریای مواج! انجام این فریضه نه مرگ كسی را نزدیك می كند و نه از روزی كسی می كاهد (از گفتن حق نترسید). از همه اینها برتر، سخن عدلی است كه رو در روی یك رهبر ستمگر گفته شود( حكمت۳۷۴ یا ۳۶۶):

وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ وَإِنَّ الْأَمْرَ بالْمَعْروُفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنكَرِ لاَ یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَلاَ یَنْقصَانِ مِنْ رِزْقٍ، وَأَفضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.

از امام پنجم شیعیان (ع) نیز نقل كرده اند كه فرمود:

" امر به معروف و نهی از منكرشیوه پیامبران و راه روشن اصلاح گران است، فریضه ای است كه (تنها با اجرای) آن فرائض دیگر برپا ، راه ها امن، كسب و كار حلال، حقوق ستم دیدگان بازستانده، مملكت آباد، دشمنان رانده و امور برپا میگردد":

إنَّ الأمرِ باِلمَعرُوفَ والنَّهْیِ عَنِ المُنكَرِ سَبیلَ الأنبیاءِ و مِنهاج الصُّلَحاءِ ، فَریضَةً عَظیمَهً بِها تُقامُ الفَرائِض و تَأمَنُ المذاهب و تَحِلُّ المكاسِب و تُرَدُّ المَظالِم و تُعْمَرُ الأرض و یُنتَصِفُ مِنَ الأعْداءِ ، وَ یَسْتقیمُ الأمْر.

چنین بیانی از این فریضه، نشان می دهد كه عملكرد همه وزارت خانه ها: راه و ترابری، اقتصاد، دادگستری، آبادانی و مسكن، ارتش و اداره سایر امور جامعه، موقعی به سامان می آید كه مردم از امنیت و آزادی برخوردار باشند و بتوانند وزیران را در انحرافات مورد انتقاد قرار دهند. وگرنه با تعطیل آزادی ها، هیچ دولتی در بلند مدت گره از كارش گشوده نمی گردد و دیر یا زود سقوط خواهد كرد. نگاهی به اخبار مراقبت مردم از عملكرد مسئولان حكومتی در كشورهائی مثل سوئد و فنلاند... و عزلشان با كوچكترین تخلف اداری، تحقق اراده یك ملت را در نظارت بر حاكمان نشان می دهد.

توصیف جامعه نمونه ایمانی به ایفای وظیفه اجتماعی مراقبت از ارزش های عُرفی


شگفت آنكه قرآن تنها شرط برتری و امتیاز یك جامعه بر سایر جوامع را، نه قدرت نظامی، اقتصادی، علمی، هنری و حتی اخلاقی، بلكه همین حضور قشر آگاه جامعه در صحنه مراقبت ازاجرای قوانین و ارزش هائی می داند كه مورد توافق عُرف، یعنی همان عقل سلیم جمعی و توافق مشترك آنان واقع شده است.

آل عمران ۱۱۰- كُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ ....

شما بهترین گروهی هستید كه به خاطرانسان ها خارج شده اید (اگر) امر به معروف و نهی از منكر كنید...

این فریضه كه مهاركننده "فردگرائی" افراطی و فرورفتن در لاك منافع شخصی و از معضلاتِ حتی جوامع پیشرفته غربی( با عدم شركت بسیاری از مردم درانتخابات) محسوب می شود، نباید با فضولی كردن در اعتقادات و امور خصوصی اشخاص اشتباه گرفته شود. متاسفانه به دلیل بدآموزی و بدفهمی های رایج، این فریضه "اجتماعی" كه ناظر به "حقوق مردم" و مناسبات شهروندان درهرمجتمع انسانی با یكدیگر است، تبدیل به دخالت در "روابط بنده با خالق" در مسائلی عبادی مثل نمازو روزه وامثالهم شده است كه به تصریح مكرر قرآن ، حتی پیامبر(ص) هم چنین ماموریت و حقی جز ابلاغ و انذارنداشته است. بدتر از آن وقتی است كه دولت ها خود را موظف به پاسداری و مراقبت بر دینداری مردم بدانند و بخواهند با قوه قهریه و با اكراه و اجبار مردم را به اموری كه با قلب سر وكار دارد وادار سازند.

سوء استفاده تاریخی حاكمان برقدرت تكیه كرده از این فریضه كه حربهِ همیشگی آنان برای تحكیم دین دولتی بوده است، از دوران بنی عباس و صفوی و قاجار گرفته تا جمهوری اسلامی، این ذهنیت را برای توده های مردم پدید آورده كه گویا این حربه فقط چماق دین دولتی است! و از این رو نام بردن از امر به معروف و نهی از منكرتعصب وتجاوزبه حقوق مردم را تداعی می كند.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی، امر به معروف و نهی ازمنكربه عنوان وظیفه سه جانبه مردم به دولت، دولت به مردم و مردم به مردم شناخته شده است، اما سهم "مردم به دولت" اغلب با سركوب و سُرب پاسخ داده شده است! درحالی كه انحراف دولتمردان و سوء استفاده آنان از قدرت، آثارزیان بارش برای جامعه هزاران بار بیش ازبی حجابی و مشروب خواری و قماربازی برخی از شهروندان است.

همانطور كه درقسمت های قبلی گفته شد، نه اقدام امام حسین(ع) برای ایفای این فریضه جز مقابله با انحراف یزید بوده است و نه سخنان امام علی(ع) در دوران حكومتش(گردآوری شده در نهج البلاغه) ربطی به نقش دولت در مراقبت از ایمان مردم دارد.

تمكین به افكار و خواسته های عمومی به هنگام قدرت


كسانی كه به قدرت می رسند، همیشه متجاوز خارجی، وابسته به بیگانه، كودتا كرده و ناشناخته نیستند، گاهی همان رهبرانی كه با یك انقلاب مردمی و یا با انتخاباتی آزاد به قدرت می رسند، حتی اگر سوابق و خدماتی هم ازمبارزه و زندان در كارنامه خود داشته باشند، به دلیل ماهیت فسادپذیری قدرت وفقدان سیستم نظارتی، جاه طلبی و جهل، همان نقش مستبدین قبلی را بازی می كنند و یادشان می رود قرار بوده آزاده باشند! نادرند "ماندلا"ها كه آزادی را نه از رقبای سیاسی خود دریغ كرد و نه حتی از زندان بانانش!

نگاه كنید به تجلیل قرآنی از كسانی كه به قدرت و امكاناتی می رسند، نه رویكرد به خدا را فراموش می كنند، نه تزكیه نفس را و نه وظیفه شان را برای پاسداری از ارزش های مورد توافق جامعه (عُرف). گوئی وقتی جایگاهشان از جلوی میز به پشت میزتغییر می كند، انصاف ، عدالت، امنیت و آزادی هم تغییر معنا می دهد!

حج ۴۱- الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ ...

در معنای امر و نهی


نكته قابل ذكر دیگر، بازشناسی معنای "امر" ( در امر به معروف) است كه القای نوعی "آمریت" و اجبار می كند، مسلما هیچ انسانی دوست ندارد مورد امر و نهی قرار گیرد و كسانی مصلحت او را بهتر از خودش تشخیص دهند. به راستی چرا كلمه "امر" در این فریضه به كار رفته است؟

با نگاهی اجمالی به موارد كاربرد این كلمه در قرآن در می یابیم كه معنای "امر"، الزاما فرمان دادن نیست، بلكه در بسیاری از موارد، راهنمائی كردن، ایده دادن و تبادل نظر است. در قرآن دو بار(در سوره های اعراف۱۱۰وشعراء۳۵) سخن فرعون به درباریانش را نقل كرده است كه برای مقابله با موسی(ع) گفت : "...شما چه امر می كنید"( فماذاتامرون) !؟ مسلما منظور فرعون كه ادعای خدائی می كرد، چیزی جزنظرخواهی از آنان و مشورت در شیوه برخورد با موسی نبود.

در قرآن تاكید شده كه نماز شما را از بدی ها "نهی" می كند(عنكبوت۴۵)، یا: " هركس نفس خود را از زشتی ها نهی كند..."(نازعات۴۰)، این نهی ها كه فاعلش وجدان است، مسلما با فرمان دادن های حاكمان تفاوت دارد. حتی درآنجائی كه خداوند به پیامبرش فرمان می دهد: "اهل خود را به نماز امر كن و براین كارشكیبا باش"(طه۱۳۲) و چنین مراقبتی نسبت به خانواده را از اسماعیل(ع) نیزستوده است(مریم۵۵)، مسلما نه فرمان خدائی، تعبد چشم و گوش بسته می طلبد و نه اصولا نماز،كه پیوندی قلبی با پروردگار است، با فرمان! فرا می آید. با چنین مقدماتی معلوم می شود "امر به معروف و نهی از منكر" نمی تواند بیرون از دایره آگاهی بخشی، ارشاد ، مشورت و رایزنی باشد.

تجربیاتی تاریخی از اقوام پیشین.


گرچه بیرون آمدن از پیله شخصی و پرداختن به پیرامون، رابطه ای مستقیم به خودآگاهی های جمعی و احساس تعلق ملی دارد و این امر عمدتا در دوران رشد آگاهی های جوامع حاصل شده است، با این حال می توان سراغ آن را در گزارشاتی كه قرآن از عملكرد مثبت یا منفی پیروان شریعت های پیشین ارائه داده گرفت. در این كتاب سكوت علمای یهودی را در برابرانحرافات زمان خود به باد انتقاد گرفته و محافظه كاری آنها را محكوم كرده است:

مائده ۶۳- چرا مربیان وعلمای دینی آنها را از گفتارگناه آلود و رشوه خوردنشان باز نمی دارند؟ چه كارزشتی می كردند!

لَوْلَا یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا یَصْنَعُونَ

مائده ۷۹- حق پوشان از دودمان یعقوب، به دلیل نافرمانی وتجاوز مورد نفرین داود و عیسی فرزند مریم قرار گرفتند.

آنها یكدیگر را از كارهای زشتی كه می كردند نهی نمی كردند. چه زشت بود آنچه می كردند!

لُعِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا یَعْتَدُونَ {78}

كَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا یَفْعَلُونَ

البته همه چنین نبودند، این انصاف را قرآن به مسلمانان آموزش داده كه آنها را به یك چوب نرانید؛ از میان دودمان یعقوب(اهل كتاب) كسانی هستند كه.... و امر به معروف و نهی از منكر می كنند و در كارهای خیر پیشتازند...

آل عمران ۱۱۳و۱۱۴- لَیْسُوا سَوَاءً ۗ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ .... َیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ ...

در دو آیه فوق (كه قسمتی از آن نقل گردید)، جمعا ده صفت ممتاز برای شایستگان اهل كتاب ذكر كرده است كه نگارنده چنین تجلیلی را در كمتر آیه ای از قرآن برای كسی دیده است!؛ (هدفمند بودن، بپاخواسته در راه حق، تلاوت آیات در نیمه های شب، خاكساری(سجده)، ایمان به خدا و آخرت، امر به معروف و نهی ازمنكر، شتاب در كار خیر، اصلاحگری، پرهیزكاری).

توصیه حكیمانه لقمان به فرزندش


از جمله اندرزهای حكیمانه لقمان به پسرش، كه در سوره ای به همین نام در قرآن آمده است، فریضه امر به معروف است كه آن فرزانه حكیم مصلحت دانسته از كودكی به فرزندش آموزش دهد. نكته قابل توجه، آگاهی بخشیدن به این نكته است كه انجام این فریضه عواقب سختی در دنیا دارد و باید در مقابل مصیبت هائی كه از ناحیه ستمگران به او خواهد رسید شكیبائی و تحمل داشته باشد! آیا همین یك آیه كافی نیست تا بدانیم این فریضه نقش و حق ملت در انتقاد به قدرتمندان است، نه برعكس كه نان و آب و حقوق و مزایا هم دارد!؟

لقمان۱۷- یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

(لقمان گفت) ای پسرم به نماز بایست و دیگران را به شایسته فراخوان و از ناپسند بازدارو در این راه برآنچه( از سختی و مصیبت) به تو می رسد شكیبا باش، كه این نشانه قدرت اراده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره۲۲۸،۲۲۹،۲۳۱،۲۳۲،۲۳۳،۲۳۴،۲۳۵،۲۳۶،۲۴۰،۲۴۱، نساء۱۹،۲۵، ممتحنه۱۲، طلاق۲،۶
۲- بقره۱۸۰، لقمان۱۵
۳- نساء ۵،۶،۸
۴- محمد۲۱، احزاب۳۲، بقره ۲۶۳.
۵- بقره ۱۷۸.
۶- احزاب ۶۱.


  ** نوروز / میثم مشایخ **

کهنسال ترین زندانی سیاسی

انتقال ابراهیم یزدی به خانه امن وزارت اطلاعات-

برخی منابع خبری از انتقال زندانی سیاسی، دکتر ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی ایران، از زندان اوین به خانه ای تحت مراقبت و کنترل در منطقه ای نظامی گزارش می دهند.
بر اساس برخی گزارش ها، چهارشنبه گذشته بازجوی پرونده دکتر یزدی با همسر ایشان تماس گرفت، تا به وی اعلام کند طبق قرارهای قبلی برای ملاقات (یک پنجشنبه در میان که برنامه ملاقات زندانیان بند ٢٠٩ است)، برای ملاقات دکتر یزدی نیایند.
بازجوی پرونده به همسر دکتر یزدی گفت که ایشان اکنون به بیمارستان منتقل شده اند، و پس ازآن به جای زندان، به “خانه حفاظت شده ای در منطقه ای نظامی” انتقال می یابند ، و از همسر دکتر یزدی خواست تا برای ملاقات به جای سالن ملاقات اوین، به این خانه حفاظت شده بیاید . پاسخ خانم سوران طلیعه، همسر دکتر یزدی به بازجو این بوده که “من به چنین مکانی نمی آیم” .
گفتنی است بازجوی پرونده دکتر یزدی، شخصی به نام مهدوی می باشد، که بازجوی مشترک تمامی اعضای نهضت آزادی و منسوبین به خانواده های آن ها بوده است .
تاریخ دادگاه این کهنسال ترین زندانی سیاسی ، که از نهم ماه مهر در بازداشت به سر می برد، در روز ١۶ آذر همزمان با روز دانشجو تعیین شده بود، اما جلسه دادگاه به علت حضور نیافتن دکتر یزدی تشکیل نشد و عدم حضور ایشان در دادگاه، نگرانی های بیشتری نسبت به سلامتی ایشان بر انگیخت.
لازم به ذکر است که ملاقات های بند ٢٠٩ اوین پنجشنبه هر دوهفته یک بار می باشد، که در هفته های اخیر اکثرا به خاطر آلودگی هوا یا افزایش تعطیلات ، ملاقات کنندگان و از جمله خانواده دکتر یزدی ، از حق ملاقات با عزیزانشان محروم شده اند.
خبر ها از آخرین ملاقات های دکتر ابراهیم یزدی ، روحیه وی را خوب توصیف کرده اند ، در حالی که علاوه بر پیشرفت بیماری های قبلی (سرطان) ، افزایش درد های قلب و فشار خون نیز به آن افزوده شده است . در آخرین ملاقات ها دکتر ابراهیم یزدی با اشاره به وخیم تر شدن مسایل جسمی خویش، (و عدم رسیدگی های پزشکی و بهداشتی در زندان)، از همسر خود حلالیت طلبیده بود.
گفتنی است طی سالهای بعد از انقلاب، تعدادی از زندانیان سیاسی کهنسال کشور – همچون نورالدین کیانوری و عباس امیرانتظام- از زندان به خانه ای امنیتی و تحت حفاظت منتقل شده و در آن محل نگهداری می شدند

فخرالسادات محتشمی پور :عریضه پنجاه ویک با عطر میلاد مسیح



به : دادستان تهران
از : یکی از ستم دیدگان عصر عاشورای ۸۹،همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین
بسم الله الرحمن الرحیم
این المعدّ لقطع دابرالظلمة این المنتظرلاقامة الامت والعوج این المرتجی لازالة الجور و العدوان؟؟؟
سلام آقای دادستان!
آدینۀ فردای نه دی تان خوش باد! امیدوارم در این روز عید مسلمانان و روز بازنگری یک هفته دیگر از عمرفانی، کاملا از خود راضی باشید و از همه گفته ها و کرده های خود و همه اقوال و گفتاری که بر آن مهر تأیید می زنید.
من این آدینه را نیز در خانه ای خالی از همسر عزیزتر از جانم می گذرانم با همه خاطرات خوبش و با عزت و افتخار. با عزتِ همسری مدام او و با افتخار به همراهی اش در این سی سال زندگی مشترک. مرد زندگی من مردی است بزرگ و افتخارآفرین. بزرگی اش نه به ضخامت شکم و بلندی قواره و پیپچیدگی عضلات است و نه به پهنی پهنای کرسی اش و نه برآمدگی جیبش و نه به بلندای مراتب خانه اش و نه به بلندای آوازه اش در فریبکاری و ارتکاب گناهان کبیره که این روزها مانند نقل و نبات تجویز و ترویج می شود؟ نه آقا بزرگی همسر آزاده من به این هراسی است که شما و بزرگترهایتان از او دارید و شب و روز در هول و وحشتید که فردا در آن سر کوچک چه خواهد گذشت و از آن زبان سرخ چه برون خواهد تراوید. و متناسب اوهام و تخیلات و پیش فرض هایتان برای او و ما به خیال خودتان نقشه می کشید و پیشگیری می کنید با انواع اقدامات غیرقانونی غیرشرعی غیرانسانی با انواع ممنوعیت ها و محدودیت ها و هرکار خرد و حقیری که از صاحبان اندیشه های خرد و حقیر برمی آید! ما اما به محتشمی و بزرگ زادگی و بزرگ منشی خو کرده ایم و آرزوی تمنای از مردان خرد را بر دلشان خواهیم گذاشت ودر عوض به درگاه بی نیاز کرنش می کنیم و به دریای رحمتش که در خلق او متجلی است پناه می بریم و دعای حسن عاقبت برای خویش و عزیزانمان می کنیم.
آقای دادستان!
شنیده ام در چند روز گذشته رسانه میلی که صرفا با پول نفت و «نانِ خوب» این مردم نجیب و بزرگ ارتزاق می شود، چون دیگر خودکفایی اش امری محال است، محل خودنمایی وجولان و عرض اندام کسانی بوده که لقمه های بزرگ تر از دهانشان برداشته و از بزرگانی به بدی یاد کرده اند که سابقه درخشانشان در سی سال گذشته و نسبتشان با امام و انقلاب و نظام بر همگان آشکار است. شنیده ام دهان باز کرده اند و هرناشایستی را به زبان آورده اند و با تشویش اذهان عمومی، تحریک احساسات صاحبان آراء سبز را نموده اند و بلکه مردمانی را که تا دیروز جور دیگر فکر می کردند. شنیده ام این رسانه که طبق نظرگاه امام راحل و براساس قانون اساسی باید منعکس کننده نظرات ودیدگاه های همه مردم باشد هم چنان مِلک طلق به اصطلاح اکثریتی است که گاه همان عدد اعلام شده توسط خودشان را برای مخالفانشان فراموش می کنند و خط انکار بر روی میلیون ها انسان فهیم و وارسته که روزی خس و خاشاک و دیگر روز گوساله و بزغاله شان خواندند، می کشند در حالی که خداوند حتی خط انکار بر روی فاسدترین و فاجرترین و روسیاه ترین بندگانش و بر روی هم اینان هم نمی کشد و به آنان مجال توبه و بازگشت می دهد و مجال ساختن فردایشان را با اعمال کریه شان. تنها با نظاره رسانه میلی می توان معنای واقعی تمامیت خواهی را در این جا، ایران اسلامی و یا به تعبیر آقایان ام القرای مسلمین جهان شنید و دید و آموخت! کسانی که برای مخالفان خود حق حیات قائل نیستند چه رسد به حق رأی و حق بیان خواسته های قانونی شان! و از این که مخالفانشان که به دلیل عدم دسترسی به تریبون های رسمی و دولتی مفت به چنگ آمده برای اقتدارگرایان، از همان روزنه های اندک ممکن صدای حق طلبی و قانون خواهی شان را به گوش مردم می رسانند، به وحشت می افتند وبه تکاپو می افتند تا همان روزنه ها را هم ببندند و حصارها را دورادور مخالفانشان تنگ تر کنند و موانع را آهنین و زندان ها را پرتر و رعب را سنگین تر و ناقوس خفقان را در سراسر کشور به صدا درآورند. غافل از آن که این مردم علاوه بر تکیه بر ملیت شان که یک جهان با آن آشناست، حصنی ارجمند چون اسلام را دارند که با گفتن لااله الا الله به آن ورود یافته اند تا از هرگونه وابستگی برهند و در آن آرامش و قرار گیرند.
آقای دادستان!
پرسش من، که خود یک ستم دیده هستم که جدیدترین شکایتم را برای ستم هایی که این روزها برما می رود، همین دیروز ثبت کردم تا از دایره حق خواهی و عدالت طلبی قدم بیرون نگذاشته باشم، این است که شما که دادستانید و باید داد مظلوم از ظالم بستانید آیا برای مخاطبینی که پول نانشان خرج تهیه برنامه های تبلیغی و ترویجی و بعضا آموزشی بصیرت یابی می شود، شعوری قائلید و اگر قائلید برایشان حق انتخاب قائلید و اگر قائلید فرصت و زمینه و مجال انتخاب قائلید و اگر قائلید چطور داد این مخاطبین چندین میلیونی شرکت کننده و رأی دهنده به کاندیداهای دیگر تأیید شده توسط همین شورای نگهبان که قانونی اش می دانید و همسر من شاکی ده ساله از رئیس آن است و یا شرکت نکننده در انتخابات را می ستانید که صدایشان و نظرشان و صدا و نظرگاه نمایندگانشان را هرگز نمی توانند از این رسانه که باید ملی باشد و میلی است بشنوند؟
مخالفان صداهای کودتاگران و اقتدارگرایان و خشونت طلبان و فتنه انگیزان واقعی که مصونیت آهنین دارند و هیچ شکایتی علیه شان به سرانجام نمی رسد، باید صدای خود را و پژواک صدایشان را از کجا بشنوند؟ من این پرسش را از شما دارم و از جامعه حقوق دانان کشور که شاهد تخطی مستمر مسئولان و کسانی که خود باید حافظ قانون باشند، از قانون اساسی هستند. آقای دکتر می دانید که دوست و برادر عزیزمان آقای دکتر شکوری راد در نامه ای به رئیس این رسانه همین درخواست حقوقی را مطرح کرد که برای ما لااقل به قدر همان عددی که احتسابمان کرده اید حق قائل باشید و نتیجه این خواست مشروع و دیگر خواست های مشروعش بازگشت به زندان بود. می دانیم که این روزها هرگونه درخواست مشروع درچارچوب انسانیت و شرع و قانون اساسی کم ترین هزینه اش زندان است و هزینه های بیشتری هم خونخواران آلت دست بیگانه برایش پیش بینی کرده اند مانند جویده شدن خرخره هایشان و گرداندن جنازه هایشان در شهر ولی ما که از خشونت بیزاریم اتفاقا برای پایان یافتن این خشونت گرایی و استقرار هرچه سریع تر صلح و امنیت و آرامش در کشورمان به یمن میلاد پیامبر صلح و عشق و دوستی عیسی بن مریم (ع) باید آماده پرداختن هزینه ها باشیم همان طور که عزیزانمان در زندان های ایران دارند هزینه های گزافی می پردازند.
آقای دادستان!
حالا که شما شأنتان اجل است که پاسخ یک شهروند دون پایه ستم دیده را بدهید دروقتی که پاسخ دادن به صاحبان زر و زور و تزویر اولویت دارد و بلکه وظیفه است، لطفا به رئیس این رسانه ملی بفرمایید برای پیشگیری از اطلاع رسانی های خانواده های زندانیان سیاسی از طریق رسانه های خارج از کشور، طبق قانون تریبون در اختیار ایشان قرار دهند تا مردم حرف هایشان را بشنوند ودر مورد ایشان و عزیزانشان داوری کنند و شما دائم این بندگان خدا را با ادعای مرتکب اعمال مجرمانه اطلاع رسانی شدن، تهدید و تقبیح و تنبیه نکنید!
این جانب نیز مصرانه می خواهم شرایط مناظره همسرعزیزتر از جانم با هر مسئول لشکری و سپاهی و کشوری فراهم آید هرچند که مناظره با ملاحسین صد درصد اولویت دارد و متأسفانه به دلیل استنکاف عاجزانه ایشان می رود که به یک آرزوی محال برای همسرم و ما و همه سبزها تبدیل می شود.
ممنون که فرمایشات متین ما را به گوش جان می نیوشید و ممنون تر می شوم اگر این عرض آخر عریضه را پی گیری فرمایید.
این مبید العتاة والمردة این مستأصل اهل العناد والتضلیل والالحاد این معزّ الاولیاء و مذّل الاعداء؟؟؟

فخرالسادات محتشمی پور
بیست و پنجم محرم الحرام ۱۴۳۲ برابر با دهم دی ماه

تا زنده ايم، رزمنده ايم

یادمان سبز >> بازخوانی >> ....... خائنین به آراء مردم ابایی از آن ندارند که این خانه پارسایان به آتش کشیده شود. ما موج عقلانیت سبز خود را که برگرفته از تعالیم دینی و علایق ملت ما به اهل بیت پیامبر(ص) است با تمامی شور ادامه می‌دهیم و با شورش دروغ که در کشور طغیان کرده و چهره آن را آلوده است مبارزه میکنیم، اما اجازه نخواهیم داد که حرکات ما شکل کور به خود بگیرد.
تسلیم این صحنه آرائی خطرناک نخواهم شد

images?q=tbn:ANd9GcSB26GUV5z970zr1YmlaceJe5nn1QPXBTeZdLMFQ4zdna3_v603


ملت شریف ایران

نتایجی که برای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد بهت آور است. مردمی که در صفهای طولانی اخذ رای شاهد ترکیب آرا بودند و خود می‌دانند که به چه کسی رای داده‌اند با حیرت تمام به شعبده‌بازی دست‌اندرکاران انتخابات و صدا و سیما نگاه می‌کنند.

آنان اینک بیش از همیشه به دنبال آن هستند که بدانند چگونه و توسط چه کسانی و مقاماتی طرح این بازی بزرگ ریخته شده است.

اینجانب ضمن اعتراض شدید به روند موجود و تخلفات آشکار و فراوان روز انتخابات هشدار می‌دهم که تسلیم این صحنه‌آرایی خطرناک نخواهم شد.

نتیجه آنچه که از عملکرد متصدیان بی امانت دیده‌ایم و می‌بینیم جز تزلزل ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت دروغ و استبداد نیست.

اینجانب طبق وظیفه شرعی و ملی خویش به افشای رازهای پشت سر این روند پرمخاطره خواهم پرداخت و آثار
” اینجانب طبق وظیفه شرعی و ملی خویش به افشای رازهای پشت سر این روند پرمخاطره خواهم پرداخت و آثار نابود کننده آن را بر سرنوشت کشور توضیح خواهم داد. “
نابود کننده آن را بر سرنوشت کشور توضیح خواهم داد و ترس آن دارم که ادامه وضع موجود همه نیروهای موثر در نظام را به توجیه‌گرانی دروغگو در مقابل مردم تبدیل کند و دنیا و آخرت آنان را در معرض لطمه‌های جبران ناپذیر قرار دهد.

به مسوولان توصیه می‌کنم بیش از آن که دیر شود این روند را فورا متوقف کنند و همگی به خط قانون و امانتداری از آرای ملت بازگردند و بدانند که خروج از عدالت مشروعیت‌زداست. آنان بیش از هر کس دیگر از این حقیقت باخبرند که در این کشور انقلابی بزرگ و اسلامی صورت گرفته است. کمترین پیام انقلاب ما این است که مردم آگاهند و در برابر کسانی که با تقلب روی کار بیایند تمکین نخواهند کرد.

اینجانب از همین فرصت استفاده می‌کنم و ضمن تشکر از عواطف ملت بزرگوار ایران به آنان تذکر می‌دهم که ایران این موجود آسمانی متعلق به آنان است و نه متقلبان، این آنان هستند که باید با هوشیاری خود از آن حفاظت کنند.

خائنین به آراء مردم ابایی از آن ندارند که این خانه پارسایان به آتش کشیده شود. ما موج عقلانیت سبز خود را که برگرفته از تعالیم دینی و علایق ملت ما به اهل بیت پیامبر(ص) است با تمامی شور ادامه می‌دهیم و با شورش دروغ که در کشور طغیان کرده و چهره آن را آلوده است مبارزه میکنیم، اما اجازه نخواهیم داد که حرکات ما شکل کور به خود بگیرد.

جا دارد از یکایک شهروندانی که برای رساندن این پیام سبز هر کدام ستادی بودند و تمامی ستادهای مردمی و رسمی که در انتخابات فعالیت میکردند سپاسگذاری کنم و تاکید نمایم که تا رسیدن به نتیجه ای که کشور ما لایق آن است همچنان به حضور و تلاش آنان نیاز است.

و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علی‌الله فلیتو کل المتوکلون

و هنوز پس از گذشت یک سال و اندی از این پیام تاریخی, میر حسین موسوی همچنان به عهدی که با ملت بسته
بود پایبند است.
  ** نوروز / میثم مشایخ **

اسفندیار رحیم مشایی به همین سادگی همه فتوای روحانیان را برباد داد


نمی فهمند و می گویند موسیقی حرام است.” اسفندیار رحیم مشایی به همین سادگی همه فتوای روحانیان را برباد داد و حرام دانستن موسیقی را به زیبا شناس نبودن فقیهان حواله کرد. مکارم شیرازی و احمد خاتمی موضعی گرفتند و احمد خاتمی به هشدار ناله سر داد که می داند چه کسانی در دولت نفوذ کرده اند و حالا دم از مباح بودن موسیقی می زنند؛ اما مانند همیشه راه به جایی نبردند. مشایی در سفر استانی احمدی نژاد به کرج، گفت از انتقادات علما به گفته هایش خبری ندارد و اصلا هیچ نشنیده است. این نشنیدن کار رابه جایی رساند که آیت الله حائری شیرازی نامه نوشت و گفته های مشایی را به حدیث و روایت، نقد و رد کرد. استنادات نماینده ولی فقیه در شیراز، از هابیل و قابیل شروع می شد و عاقبت به مشایی تذکر می داد که آنچه شما فکر می کنید زیباست لزوما حلال نیست. اهمیت این نامه البته در استنادات نبود، نامه این نشانی مهم را می داد که دستی به جایی بند نیست. حائری شیرازی که خود از “تکفیر به دستان” بزرگ است، از سر احتیاط سخن گفته بود.
این شیخ خضاب کرده، چندی پیش در برنامه ای تلویزیونی خواسته بود که نظام، به جای زندانی کردن منتقدان، اعدام را پیشه کند و اطمینان هم داده بود که آب از آب تکان نخواهد خورد و دهه شصت را شاهد مثال آورده بود. بااین هیبت، حائری شیرازی، در ابتدای نامه اش به قدرت مشایی اقرار کرده و خطاب به رئیس دفتر احمدی نژاد نوشته است: “رییس جمهور اولین شخصیت بعد از مقام منیع رهبری است، نسبت دوستی رییس جمهور و صمیمیت ایشان به شما نیازی به بحث ندارد، پس نتیجه می گیریم مطلبی که شما بیان کرده اید و موقعیتی که در آن قرار دارید، ارزش بیان مطلبی را دارد.”
با این رتبه بندی می توان به قول حائری شیرازی تکیه کرد و مشایی را شخص سوم مملکت دانست.
شاید، حاج میرزا آقاسی نظام
محمد شاه قاجار هر چه میرزا آقاسی صدر اعظم می کرد را عین صواب می دانست. تصمیمی نمی گرفت، مگر اینکه “حاجی” تایید کند و به تفالی از حافظ و استخاره ای از قرآن و نگاهی به کواکب و دل پاک، سر تاییدی تکان دهد. تنها پادشاه ایران که در نامه به صدر اعظم، “روحی فداک ” می گفت، همین محمد شاه قاجار بود. “حاجی “معلم و مراد شاهنشاه بود و کار از صدارت گذشته بود. آیا حاج اسفندیار مشایی که در همه جا عکسی به یادگار و دستی در دست محمود احمدی نژاد دارد، همان حاجی آقاسی جمهوری اسلامی است. ارادتی بر پایه مرید و مرادی و خاکساری.
شباهت های میان احمدی نژاد و مشایی البته کم نیست. هر دو چنان از امام زمان می گویند که گویا ارتباطی دارند. مشایی پشت بلندگو از دستاوردهای عرفانی و کشف و شهودش شرح می دهد و از طریقت و وحدت وجود دم می زند. سخنرانی مشایی در جشنواره فناوری از این مایه های عرفان مابی بسیار دارد. از نور و سرعتش نتیجه می گیرد که علم نور است و آنگاه چندین بار وجود و عدم را تکرار می کند و عاقبت به این می رسد که چاره ای جز تجلیل از انسان نداریم. واضح است که انسان مداری مشایی با “اومانیسم ” غربی هیچ ربط و دخلی ندارد. معلوم نیست نگاه آخرالزمانی احمدی نژاد، غلیظ تر است یا مهدویت مشایی شدیدتر. شایع شده بود که به وقت نماز، مشایی، جا نمازی را در پیشگاه پهن می کند و پشت سر امام غایب نماز می خواند. بااین حال جذبه های عرفانی حاج اسفندیار، گویا تنها برای احمدی نژاد، کشش دارد و دیگران را می رماند. احمدی نژاد در وصف دوست و مرادش، آن هم بعد از حکم رهبری به برکناری مشایی از معاونت ریاست جمهوری، گفت که او بنده مخلص ومومن خداوند است. مشایی نیز در وصف حالات احمدی نژاد، سنگ تمام می گذارد. در مصاحبه با سالنامه همشهری، مشایی همه عرفان را در ولایت احمدی نژاد خلاصه کرد و گفت: “من بخشی از اصولگرایان را تشکیل می دهم که محورشان برای رسیدن به ولایت، احمدی نژاد است، فرق من با آقای زاکانی این است، من مصداق برجسته تبعیت از ولایت را احمدی نژاد می دانم، توجه به طریقت هم لازم است و احمدی نژاد مظهر یک طریقت برجسته از ولایتمداری است.” با این حساب از نظر مشایی احمدی نژاد باب الحوائج است که باید از این “در” به دالان ولایت رسید.
اسلام منهای روحانیت
در اتاق کارمشایی و درست بالای سرش، دایره “سیبل” نصب شده و می توان تصور کرد که مشایی هر روز می ایستد و “دارت” را به هدف می زند. میان اهدافی که مشایی روزانه و ماهانه دست از سرشان بر نمی دارد، روحانیان و اهل ردا و عبا، نقش ثابتی دارند. او بنابر آنچه در مصاحبه اش با همشهری گفته است، خود را اسلام شناس می داند. از کودکی قرآن خوانده و هیات داشته و مداحی کرده است. هنوز هم می کند. در سفر احمدی نژاد به سوریه و در همایشی با حضور علمای سوری، مشایی پشت تریبون رفت و به تلاوت قرآن پرداخت. به پیامبران بنی اسرائیل علاقمند است و هر از گاهی با پیامبران به مزاحی عرفانی مطایبه می کند. از نظر مشایی، نوح نبی با ۹۵۰ سال عمر و عاقبت چند نفر پیرو، مدیریت خوبی نداشته است. اینکه سخنانش با کریسمس مقارن شده را نشانه حکمت می داند. موسیقی را حلال و زیبا می داند و معتقد است که علمای اسلام درک زیباشناسی شان لنگ می زند. معتقد است “ابراهیم” نسب آریایی دارد و پدرش ایرانی بوده است. کورش هم نشانه های اسلام دارد. مکتبش ایرانی است و اسلامی خاص ایران و تافته جداگانه ای با دیگر مسلمانان رامعرفی می کند و دست آخر معتقد است که خداوندبا قرائت های متفاوتش نمی تواند محور وحدت بشریت باشد. این همه، داد روحانیت را در آورده است. مشایی بارها خواسته تا روحانیون حرفهایش را بخوانند و اگر دلیلی دارند، بیاورند. حتی در جلسه وعاظ شرکت کرد تا پاسخ همه منبری ها را بدهد، و بعد از جلسه اعلام کرد که جواب همه را داده است. روزهای بعد مشخص شد که بحث به قیل و قال و گریبان کشیده است. مشایی اگر اسلام شناس هم نباشد، لااقل روحانیت و فقه حوزوی را به حسابی نمی آورد. پیش از هر کس این خطر را روحانیان فهمیده اند و بیش از هر کس از مشایی احساس خطر می کنند. “فتنه مشایی ” از تعبیراتی است که بر زبان مصباح یزدی رفته و زاکانی، از دشمنان قدیمی مشایی، پیش بینی کرده که به زودی نظام با فتنه ای از سوی نزدیکان احمدی نژاد، مواجه خواهد شد.
میوه دولت احمدی نژاد و حکومت مشایی
یک سایت معتقد به آخر الزمان در تحلیلی نوشته بود که احمدی نژاد به وسیله مشایی و با هوشمندی کامل بخش های تازه ای از جامعه را جذب می کند و با گفته هایی مانند دوستی با ملت اسرائیل فشارهای بزرگی را می کاهد. این تحلیل البته با در نظر گرفتن این مساله بود که احمدی نژاد با عالم غیب مرتبط است و همان “شعیب صالح “یار امام زمان است. اگر ارتباط غیبی را به کناری گذاریم، می توان پیش بینی کرد که جمهوری اسلامی مانند کاپشن احمدی نژاد که از هر دو رو می توان پوشید، این آمادگی را دارد که در روز واقعه، رنگ عوض کند و با همان خاصیت استبدادی، ناگاه آزادی های اجتماعی عوام پسندی را عرضه کند. مشایی، خداوندگار جمع بستن معنویات و مادیات است. آنگونه که در زمان ریاستش بر میراث فرهنگی و در جشنی، دختران وضو گرفته و با رقص، قرآن را به صحنه آوردند. مشایی در مصاحبه با خبرنگاری ترک گفته بود که حجاب در ایران یک انتخاب آزادانه است، خبرنگار ترکیه هم با تعجب پرسیده بود که می تواند روسری را بردارد و مشایی گفته بود، مانعی ندارد. تمام این مصاحبه جنجالی از سوی مشایی تکذیب شد، اما آنچه مشایی بسیار دارد، تکذبیه است.
احمد جنتی گفته است که حتی اگر بمیرد باز هم شورای نگهبان صلاحیت مشایی را تایید نمی کنند. گذشته از این تهدید، خود مشایی ملت ایران را بزرگتر از آن دانسته که او رییس جمهورش باشد. اما شاید در سالهای باقی مانده احمدی نژاد آنچنان اتفاقاتی رخ دهد که نظام بالاجبار پوستین وارونه ای برتن کند. دورانی که دولت احمدی نژاد به حکومت مشایی می رسد، حکومتی بدون انتخابات آزاد، سرشار از رابطه های عرفانی و حلقه ای و فارغ از عمامه به سران و البته با آزادی های فساد گونه اجتماعی.

خلاصه اخبار 9دي 1389


وقتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوه بنیانگذار انقلاب اسلامی را سردسته فتنه ميداند....

7mke5db8dkef02qs1sed.jpg



این پست که در وبسایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده شده قدیمی است و مربوط به 4 خرداد 89 اما نکته قابل تامل در این پست سردسته فتنه خواندن سید حسن خمینی نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی در عکس های ارسالی در این پست است !!!


ev10pra7bjzypqyh0l5r.jpg

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

روحاني واقعي

گرچه در رسانه دولتي بي احترامي هاي فراواني به اين مرجع عاليقدر شده اما ايرانيان با اداي احترام نسبت به اين مرجع عاليقدر پاسخ محكمي را به آنها داده اند

تا زنده ايم، رزمنده ايم

حزب فقط حزب حسين   رهبر ماست ميرحسين
 - امیر خان,آرامیس رها تنها,آرزو آرزو,فرناز ن,میر رسول          ,سهراب ندا مسدودی سبز,آیتک سبز,آوا نجم,پدرام م,نیما روح ناز,ماه سبز,اختاپوس ه ,سپنتا کامرانی,

پاسخي به اتهام زني ها..

سایت مهدی کروبی: آقای جلال الدین فارسی کور خوانده اید!   جلال الدین فارسی:درسال ۱۳۷۱ در طالقان، در پی نزاع، محمدرضا رضاخانی را با اسلحه شکاری هدف قرار داد و به قتل رسانید. دادگاه این قتل را از نوع غیر عمد تشخیص داد مهدی کروبی در پیام نوروزی خود به مناسب آغاز سال ۱۳۸۹ به این قتل اشاره می‌کند و او را «جلال الدین افغانی قاتل» می نامد.http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:mddoe7PhAN5DkM:http://www.irna.ir/NewsMedia/Photo/Larg_Pic/2009\10\18\img633914705973281250.jpg&t=1
«جلال‌الدین فارسی» یا همان کسی که مهدی کروبی «جلال الدین افغانی قاتل» خطابش می‌کند، نخستین نامزد حزب جمهوری اسلامی در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران بود، اما پس از آنکه مشخص شد ملیت ایرانی ندارد از حضور در انتخابات باز ماند. جناب فارسی بعدها در یک نزاع شخصی با اسلحه شکاری یک نفر را به قتل رساند. قتلی که منجر به مجازات وی نشد اما برای مدت‌ها او را از عرصه سیاست کشور حذف کرد. حالا به نظر می‌رسد جناب فارسی هم با گذشت دو دهه بار دیگر احساس کرده‌اند که شهر آنقدر شلوغ شده است که فرصتی هم برای افاضات ایشان فراهم شود. پس به زبان آمده و فرموده اند: (موسوی و کروبی) نزدیک به ١۵ میلیون ایرانی را فریب دادند و دروغ گفتند لذا بنابه پافشاری که بر مواضع باطل و دروغ خود دارند به واقع از منافقین پست‌تر هستند
خدمت این نماد شرافت و انسانیت یادآور می‌شوم یکی از آنانی که به ادعای جناب‌عالی فریب موسوی و کروبی را خوردند و اتفاقا آنقدر هم فریب خوردند که سر از زندان درآوردند «آرمان رضاخانی» است. یعنی نوجوانی که حضرت عالی 18 سال پیش پدرش را به ضرب گلوله به قتل رساندید و از هرگونه مجازات هم در امان ماندید برای امثال آرمان رضاخانی، هرقدر هم که سخنان موسوی و کروبی دروغ و بی‌پایه باشد، زجر و ظلمی که در تمامی این سال‌ها تحمل کرده‌اند حقیقتی تلخ و غیرقابل کتمان است. پس اگر هنوز در این توهم هستید که با حذف و یا بدنام کردن موسوی و کروبی بار دیگر به حاشیه امنی خواهید یافت و سر سلامت به در خواهید برد جسارتا عرض می‌شود که کور خوانده اید. این بار با نسل متفاوتی روبه رو هستید که برای برپایی دادگاه‌های فراموش شده‌ی بسیاری عزم خود را جزم کرده است.
پی نوشت:
آرمان رضاخانی را یک روز پس از آزادی از زندان دیدم. کاش می‌دانستم چقدر اجازه دارم از وضعیت روحی‌اش بنویسم، از بلایی که در طول بازداشت و زندان بر سر او آوردند. فعلا فقط به همان نامه سرگشاده آقای نوری‌زاد اکتفا می‌کنم که در آن به خوبی به وضعیت رضاخانی اشاره شده است.

انديشه هاي پليد

جلال الدین قاتل: موسوی و کروبی از منافقین پست‌تر هستند چرا كه هنوز هم سعی در


 
جلال الدین فارسی:درسال ۱۳۷۱ در طالقان، در پی نزاع، محمدرضا رضاخانی را با اسلحه شکاری هدف قرار داد و به قتل رسانید. دادگاه این قتل را از نوع غیر عمد تشخیص داد مهدی کروبی در پیام نوروزی خود به مناسب آغاز سال ۱۳۸۹ به این قتل اشاره می‌کند و او را «جلال الدین افغانی قاتل» می نامد.
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:mddoe7PhAN5DkM:http://www.irna.ir/NewsMedia/Photo/Larg_Pic/2009\10\18\img633914705973281250.jpg&t=1

این دونفردرصورت دستیابی به كرسی ریاست ‌جمهوری رژیم استالینی تشكیل می‌دادند
جلال‌الدین فارسی درباره وقایع سال گذشته ادعا کرد “این دو نفر(موسوی و كروبی) نزدیك به ١۵ میلیون ایرانی را فریب دادند و دروغ گفتند لذا بنا به پافشاری كه بر مواضع باطل و دروغ خود دارند به واقع از منافقین پست‌تر هستند چرا كه هنوز هم سعی در فریب مردم دارند.”
روزنامه ایران در ویژه نامه موسوم به “نهم دی ماه”، طی گفتگویی با جلال الدین فارسی، از چهره های اصولگرا و کاندیدای اولین دوره ریاست جمهوری (که به دلیل تابعیت افغانیش از دور خارج شد)، از قول وی آورده است “میرحسین موسوی اصلاً حیات سیاسی خود را مدیون رهبری هستند، ایشان را آقای خامنه‌ای به حزب جمهوری معرفی كردند، اما بر همگان روشن بود كه خیلی از سیاسیون دلسوز و از جمله رئیس‌جمهور وقت با استمرار نخست‌وزیری میرحسین مخالف بودند، لذا ٩٩ نفر از نمایندگان با میرحسین مخالفت می‌كنند در همان ماجرا هم امام فرمودند مجلس اختیار دارد. امام با توجه به این‌كه فرمودند رای با مجلس هست حكمی ندادند البته من و مرحوم فردوسی‌پور در آن روز در مجلس حضور نیافتیم.”
جلال الدین فارسی در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این كه “موسوی خوئینی‌ها یكی از افرادی است كه به عنوان لیدر اصلی جریان های اخیر از وی نام می‌برند”، ادعا کرد “خوئینی‌ها اصلا عددی نیست وی نه عالم است و نه فقیه، دادستان شدن ایشان هم جالب است. رهبری، هاشمی رفسنجانی و بنده دقیقا در جریان ماجرا هستیم. یكی از نزدیكان امام به ایشان می‌گوید خوئینی‌ها عالم و فقیه است و شاگرد آقای منتظری است، هنگامی كه منتظری به محضر امام می‌رسد در خیل صحبت‌های مختلف، امام بی‌مقدمه می‌پرسند موسوی خوئینی‌ها پیش شما درس خوانده‌اند، امام فكر می‌كنند بنا به سخنان اطرافیان و تایید آقای منتظری وی فقیه است و حكم را صادر می‌كند. بعد از صدور حكم وقتی آقایان سراغ آیت‌الله منتظری رفته و به وی می‌گویند این حكم به تایید و اظهارنظر شما صادر شده، او با رد این سخن می‌گوید من اصلا نگفتم خوئینی‌ها چقدر درس خوانده است.”
وی در پاسخ به این پرسش كه آیت و دیالمه نسبت به میر حسین بسیار موضع داشتند ریشه این مواضع چه بود اینگونه پاسخ داد “بیشتر بر سر مصدقی بودن موسوی بود.كارهای ایشان آنقدر روشن و علنی است كه نیاز به طرح شهادت آیت نیست.”
فارسی که چند سال پیش به دلیل قتل عمد یک نگهبان محیط زیست، تحت تعقیب بود و به جهت نفوذش پرونده را مختومه ساخت، در باره این كه اگر رهبر فقید نظام زنده می‌ماند حیات سیاسی میر حسین چه می‌شد؟ مدعی گردید “امام دیگر به وی مسئولیت نمی‌داد. بعد از تایید قطعنامه از سوی امام، میرحسین موسوی خودش را پنهان كرده و از انجام وظایف سر باز می‌زد. امام می‌خواست استعفای وی را قبول كند حتی در جلسه‌ای با حضور افراد شاخص كشور از جمله هاشمی، موسوی اردبیلی و … این تصمیم گرفته می‌شود. در آن جلسه رئیس‌جمهور وقت كه دیرتر به جلسه رسید، امام به محض ورود وی می‌گوید ما برای تعیین نخست‌وزیر بعدی در حال مذاكره هستیم و نظر شما چیست، رهبری می‌فرماید شما نباید استعفایش را بپذیرید، چرا كه وی با استعفا می‌خواهد وجهه‌ای برای خود مهیا كند و بگوید من طرفدار ادامه جنگ بودم و خود را تبدیل به قهرمان ملی كند؛ باید به او فرمان دهید كه وی به مسئولیت خود بازگردد؛ امام نیز با اشاره دست به سمت آقای خامنه‌ای می‌فرماید این درست است. بعد هم كه امام (خطاب به میرحسین)‌ فرمودند اگر خدمات شما نبود، شما را به عنوان ضد انقلاب معرفی می‌كردم. به نظر من رهبری نباید ایشان را وارد مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌كردد اما ایشان به طور كلی بسیار به افراد فرصت‌های مختلف می‌دهند. لذا ایشان با این حركت بلوای آنها را به تاخیر انداخت.”
این شخصیت حامی دولت در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این كه “اگر در زمان امام این فتنه رخ می‌داد واكنش ایشان چه بود؟” اظهار عقیده کرد “دقیقا همان می‌كردند كه رهبری كردند. وی با موضع‌گیری‌های دقیق و ظریف خود باعث ریزش اهالی فتنه شدند و اكنون اكثریت مطلق مردم فهمیدند كه رژیم صهیونیستی و آمریكا برای كشور چه طرح‌هایی دارند.”
جلا‌ل الدین در ادامه و در پاسخ به این پرسش كه “اقدامات موسوی در بعد عقیده شخصی ایشان چگونه قابل تفسیر است؟ آیا وی هنوز در توهم به سر می‌برد؟” مدعی شد “اجازه بدهید كه صراحتا بگویم كه به نظر من میرحسین اصولا به زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارد، چرا كه بخوبی می‌داند كه اقدامات وی موجب تضعیف قدرت‌های حق و نظام برخاسته از خون شهدا است، اینها اگر به مرگ معتقد بودند اگر به انقلاب معتقد بودند لحظه‌ای به این رفتار خود ادامه نمی‌دادند. ”
وی در همین زمینه افزود: من با یقین كامل می‌گویم كه نه كروبی و نه میرحسین اصلا با قرآن و اسلام آشنایی ندارند. حتی با وجود احترام بسیار زیادی كه برای شخص خاتمی قائل هستم و تا به حال كوچك‌ترین اظهارنظری درباره ایشان نكردم اما باید به محضر ملت بزرگوار ایران بگویم كه خاتمی هم با محتوای قرآن آشنا نیست.”
جلال الدین فارسی با ادعای این كه “حیف است كه خاتمی و فرزند شهید بهشتی به دنبال این دو حركت كنند”، گفت “من آنها را نصیحت می‌كنم كه از مسیر باطل فاصله بگیرند. به فرزند بهشتی كه چندی پیش آخرین كتاب خود را به من هدیه كرد می‌گویم این مسیر راهی نیست كه پدر شهید تو آن را طی می‌كرد.به نظر من هركس باعث آمدن میرحسین به عرصه شده، كاملاً اشتباه كرده و وی با توجه به سابقه‌اش در دوره نخست‌وزیری به هیچ‌وجه نباید تایید صلاحیت می‌شد.”
وی در پاسخ به این كه به نظرتان اگر موسوی و كروبی با دستیابی به كرسی ریاست ‌جمهوری به قدرت می‌رسیدند چه اتفاقاتی ممكن بود رخ دهد؟ ادعایی عجیب کرد و گفت “بدانیم كه آنها كاری می‌كردند به مراتب بدتر از رژیم سلطنت، آنان رژیم استالینی تشكیل می‌دادند.”
فارسی در باره اختلافات رهبری و موسوی در دوره ریاست جمهوری گفت: “وی به اجبار موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی كرد، امام بعد از اظهارنظر خود فرمود كه مجلس خودش مختار است اما عده‌ای كه به دنبال منافع شخصی خود بودند با این پیشنهاد به نمایندگان مخالف تاختند در حالی كه اگر امام حكم می‌داد اصلاً دیگر نیازی به رای مجلس نبود. جالب آن كه همان اوباش سیاسی امروز در فتنه فعالند و حتی روزنامه‌هایی را نیز در اختیار دارند.”

تا زنده ايم، رزمنده ايم

ما پيرو حسينيم   ياور ميرحسينيمhttp://babyrider.persiangig.com/22/1zebdbc.gif

روحاني واقعي

آیت‌الله دستغیب در دیدار با خانواده مصطفی تاج زاده، به شدت از وضع موجود کشور انتقاد کرد و گفت: چه شد که در عرض این چند سال همه چیز عوض شد و قرآن و سنّت را خاک کردند؟ کجاست احکام قضاوت؟ هیچ مرجع عادلی را پیدا نمی‌کنید که بگوید: می‌توان با قهر از مجرم اعتراف گرفت. لذا چه در مجلس خبرگان و چه در جاهای دیگر بارها گفته و می‌گویم که هیچ یک از مراجع وضع موجود را تأیید و امضا نمی‌کنند زیرا خلاف قرآن و سنّت و قانون اساسی است.

آیت‌الله دستغیب: هیچ‌یک از مراجع وضع فعلی را تایید نمی‌کنند، چون نه جمهوری است و نه اسلامی

 
images?q=tbn:ANd9GcTbJWuMbG8KMIQg21ywVAO-4-JVm4p8z3Z9KGuJ5b6BIcijn_KtHQ
 
 
آیت‌الله دستغیب در دیدار با خانواده مصطفی تاج زاده، به شدت از وضع موجود کشور انتقاد کرد و گفت: چه شد که در عرض این چند سال همه چیز عوض شد و قرآن و سنّت را خاک کردند؟ کجاست احکام قضاوت؟ هیچ مرجع عادلی را پیدا نمی‌کنید که بگوید: می‌توان با قهر از مجرم اعتراف گرفت. لذا چه در مجلس خبرگان و چه در جاهای دیگر بارها گفته و می‌گویم که هیچ یک از مراجع وضع موجود را تأیید و امضا نمی‌کنند زیرا خلاف قرآن و سنّت و قانون اساسی است.
به گزارش نوروز و به نقل ازحدیث سرو، وی همچنین با بیان اینکه "وضعیت فعلی را نه جمهوری می‌توان نامید و نه اسلامی"، تاکید کرد: نتیجه پا گذاشتن بر قرآن و سنّت، این می‌شود که دست مراجع بسته شود و تهدیدات پیش آید و شکنجه‌ها و زندانهای بی‌رویه ایجاد شود. وقتی دست مراجع بسته شود دست کسانی باز می‌شود که از قرآن و سنّت اطلاعی ندارند و دیگر از اسلام فقط یک اسم باقی می‌ماند.
در ابتدای این دیدار، فخرالسادات محتشمی‌پور، همسر سید مصطفی تاج زاده، به شرح وقایع اتفاق افتاده در روز عاشورا برای آیت‌الله دستغیب پرداخت و با بیان اینکه “برای استعلام از وضعیت عزیزانمان به زندان اوین رفتیم و با آن برخورد کذایی روبه‌رو شدیم” از روند موجود در جامعه ابراز تاسف کرد.
پس از صحبت‌های محتشمی‌پور، آیت‌الله دستغیب نیز با ابراز تاسف از اجرا نشدن قوانین در جامعه اسلامی گفت: در زمان شاه، اکثریت مردم چه شیعه و چه سنّی از زیر پا گذاشته‌شدن احکام و قوانین اسلام ناراحت بودند، لذا به هنگام قیام امام خمینی‌(س) مردم با ایشان همراه شدند. امام خطاب به شاه می‌گفت: تو برخلاف اسلام عمل می‌کنی، حدّاقل به قانون اساسی که خودتان تصویب کرده‌اید، عمل کن.
وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه اخذ اعتراف قهری از مجرم، خلاف قرآن و سنت است، تصریح کرد: هیچ مرجع عادلی را پیدا نمی‌کنید که بگوید می‌توان با قهر از مجرم اعتراف گرفت. لذا چه در مجلس خبرگان و چه در جاهای دیگر بارها گفته‌ام و می‌گویم که هیچ‌یک از مراجع وضع موجود را تأیید و امضا نمی‌کنند، زیرا خلاف قرآن و سنّت و قانون اساسی است.
آیت‌الله دستغیب همچنین با اشاره به دفاع مشروع طلاب و اصحاب مسجد در روز قدس و اینکه اخیرا احکام سنگینی برای چند نفر از طلاب صادر شده، افزود: آیا می‌توان به کسی که می‌گوید بر طبق قانون اساسی عمل کنید، بگویند: تو و امثال تو سران فتنه هستید. یا اینکه بگویند مسجدتان، مسجد ضرار است و طلاب مشغول به تحصیل در آنجا، فتنه‌گر و آشوب‌طلب هستند و باید محاکمه شوند و باید تبعید شوند و شلاق بخورند و به حبس بروند؟!
اشاره این مرجع تقلید به موضوع احضار و محکومیت سه نفر از طلاب و شاگردان وی در دادگاه ویژه روحانیت به حبس و تبعید و شلاق و پرداخت جزای نقدی است.
مشروح سخنان این مرجع تقلید مقیم شیراز در دیدار با خانواده مصطفی تاج زاده، به شرح زیر است:
آنچه از مردم کشورمان در مقابل محمّدرضاشاه و رضاخان، سراغ داریم این است که اکثریت مردم چه شیعه و چه سنّی از زیر پا گذاشته‌شدن احکام و قوانین اسلام ناراحت بودند، لذا به هنگام قیام امام خمینی‌(س)، مردم با ایشان همراه شدند. امام خطاب به شاه می‌گفت: تو بر خلاف اسلام عمل می‌کنی، حدّاقل به قانون اساسی که خودتان تصویب کرده‌اید عمل کن. امام در زمان شاه می‌گفت: مذهب در ایران دیگر رنگی ندارد.
قیام این مرجع، نمودار این بود که ما شاه را نمی‌خواهیم، ما احکام اسلام را می‌خواهیم، ما عمل به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام را می‌خواهیم.
از سال ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ مردم همگی نسبت به امام شناخت داشتند و می‌دانستند این شخص از قرآن و سنّت فراتر نمی‌رود و به دنبال او قیام کرده و به پا خواسته بودند، با این حال امام به دنبال محوریت خود نبودند و فرمودند: باید قانون اساسی نوشته شود و بر طبق آن عمل شود. لذا از هر شهری نمایندگانی برخاستند تا قانون اساسی نوشته شود، آن هم کسانی که مرجعیت آنها محرز شده بود؛ اشخاصی همچون آیات عظام منتظری، بهشتی، دستغیب، صدوقی‌ رحمهم الله و… که همگی مجتهد بودند و همه همّ و غمّشان این بود که قانون اساسی از قرآن و سنّت بیرون نرود و در مذاکراتی که به هنگام ایجاد قانون اساسی داشتند، همگی با دلیل سخن می‌گفتند.
در آخر هم همگی به قانون اساسی رأی دادند، چون پشت این قانون، کسی بود که مجتهد مطلق و مرجع بود که تمامی مردم او را قبول داشتند؛ او هیچ گاه تحکم نمی‌کرد و می‌گفت: من خودم هم تابع این قانون هستم. حتی اگر در مجلس مسأله‌ای مطرح می‌شد و ایشان با آن مخالف بودند، نظر خود را به عنوان یک نصیحت بیان می‌فرمود، با این حال در آخر اختیار را به خودشان می‌داد و می‌گفت: تصمیم نهایی با خودتان است. او نظرش این بود که تمامی سه قوه، مستقل باشند. قرآن و سنّت هم همین را می‌گوید؛ قوه قضائیه باید مستقل باشد و از هیچ کس نباید دستور بگیرد.
حضرت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام خود، برای قضاوت به نزد شریح قاضی می‌رفتند و البته اگر اشتباهی از او می‌دیدند به او تذکر می‌دادند.
وقتی به ائمه اطهار علیهم السلام رجوع می‌شد و از ایشان درباره صفات و شرایط قاضی اسلامی سؤال می‌شد، ایشان در پاسخ می‌گفتند که قاضی اضافه بر احاطه بر مسائل فقهی که خود عمری را می‌طلبد، باید عادل باشد، خداترس باشد؛ ترس از اینکه حکم او مخالف با قرآن و سنّت نباشد. در روایت آمده است که قاضی بر لبه پرتگاه جهنم است.
به هنگام قضاوت، هر متهمی که آورده شود، دارای هر نوع اتهامی که باشد، ابتدا باید جرم او ثابت گردد و بر اساس قانون مطابق با قرآن و سنّت باید مجرم شناخته شود، نه بر اساس ملاک‌های دیگر.
یا اگر قرار است کسی مُحارب تشخیص داده شود، باید قاضی در ابتدا مفهوم و موضوع محارب را متوجه باشد، بعد از آن شخص متهم باید در محضر قاضی با اختیار دو مرتبه اقرار به گناه خود بکند به اینکه من با چوب یا سنگ یا سلاح برای زدن مردم یا ایجاد ترس اقدام کرده‌ام، یا اینکه دو شاهد عادل به جرم او شهادت دهند. قبل از اثبات جرم کسی حق زندانی کردن و حبس او را ندارد، چه رسد به اینکه به او فحاشی شود یا او را بزنند.
قیام امام خمینی‌ رحمة‌الله برای اجرای احکام اسلام بود؛ چه شد که در عرض این چند سال همه چیز عوض شد و قرآن و سنّت را خاک کردند؟ کجاست احکام قضاوت؟ هیچ مرجع عادلی را پیدا نمی‌کنید که بگوید: می‌توان با قهر از مجرم اعتراف گرفت. لذا چه در مجلس خبرگان و چه در جاهای دیگر بارها گفته و می‌گویم که هیچ یک از مراجع وضع موجود را تأیید و امضا نمی‌کنند زیرا خلاف قرآن و سنّت و قانون اساسی است. باید در محضر قاضی، شخص به جرم خود اعتراف کند، نه اینکه قاضی صرفاً بر اساس پرونده‌ای که توسط ضابطان همچون سپاه و سازمان اطلاعات و… آماده شده است، حکم دهد.
در کجای احکام قضایی اسلام، چنین چیزی آمده است؟ اینچنین قاضی از عدالت ساقط است. تمامی مراجع کشور چه در قم و چه در شهرهای دیگر به دنبال اجرای صحیح احکام اسلام هستند و هیچ کدام بر وضع موجود صحّه نمی‌گذارند.
تمامی فریاد ما این است که بیایید به قانون اساسی که مردم به آن رأی داده‌اند، عمل کنید و خواهید دید که چقدر مردم خوشحال می‌شوند و چقدر جمهوری اسلامی مقتدر می‌شود و چقدر قدرت شیعه در جهان ظاهر می‌شود. همچون زمان امام خمینی ‌رحمة الله که سران کفر از ایران به وحشت افتادند. امام هم به دنبال ساقط کردن آنها نبود، بلکه می‌خواست آنها هم به طرف اسلام بیایند؛ حتی نسبت به صدام هم همین طور بود.
نتیجه پا گذاشتن بر قرآن و سنّت، این می‌شود که دست مراجع بسته شود و تهدیدات پیش آید و شکنجه‌ها و زندانهای بی‌رویه ایجاد شود. وقتی دست مراجع بسته شود دست کسانی باز می‌شود که از قرآن و سنّت اطلاعی ندارند و دیگر از اسلام فقط یک اسم باقی می‌ماند. گفته می‌شود «جمهوری اسلامی». «جمهوری» یعنی اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم آن را قبول داشته باشند. آیا تمامی مردم این وضع را قبول دارند؟ «اسلامی» هم یعنی احکام اسلام باشد که الان جاری نیست.
وضع موجود از نظر بنده و تمامی کسانی که از قرآن و سنّت و قانون اساسی مطلع هستند، صحیح نیست.
از مراجع سؤال کنند، آیا می‌توان قبل از اثبات جرم، شخص را به زندان برد و…؟ از آنها سؤال شود که آیا این مسائل مطابق است با آنچه شما در دروس اسلامی خوانده‌اید؟ همگی می‌گویند: نه. آیا می‌توان به کسی که می‌گوید بر طبق قانون اساسی عمل کنید، بگویند: تو و امثال تو سران فتنه هستید. یا اینکه بگویند مسجدتان، مسجد ضرار است و طلاب مشغول به تحصیل در آنجا، فتنه‌گر و آشوب‌طلب هستند و باید محاکمه شوند و باید تبعید شوند و شلاق بخورند و به حبس بروند؟!
وقتی در روز قدس یا روز بعد از عاشورا به مسجد قُبا حمله می‌شود، اصحاب مسجد از خودشان دفاع مشروع می‌کنند. کدام یک از مراجع عادل، حکم به این می‌کنند که مهاجمین را رها کنند و مدافعین را دستگیر و محاکمه کنند؟! هیچ کدام از مراجع چنین حکمی را امضا نمی‌کنند.
حضرت آیت‌اللَّه صانعی که عمری را به درس و بحث مشغول بوده، چرا باید به خاطر نصیحتی که می‌کند، به دفتر و منزلش حمله شده و آنجا را سنگباران کنند و به ایشان تهمتهای فراوان بزنند؟
چرا باید عکس اشخاصی همچون آقایان موسوی و کروبی و صانعی و بیات زنجانی و بنده هم‌ردیف اوباما و سران کشورهای آمریکا و انگلیس قرار داده و در سطح وسیع چاپ نموده و به عنوان سران فتنه پخش کنند؟ کدام یک از مراجع بر این امر، مُهر تأیید می‌زنند و آن را مطابق اسلام می‌دانند؟
آقای تاج زاده چه گناهی کرده است که با نوشتن یا گفتن مطلبی او را مخلّ امنیت ملّی قلمداد می‌کنند و به ایشان متعرّض می‌شوند و او را اذیت می‌کنند؟ بنده مطمئن هستم که ایشان وابسته به هیچ کشور خارجی اعمّ از آمریکا و انگلیس نیست.
جمله امنیت ملی که منتقدین را با اتهام اخلال در آن بازداشتهای آنچنانی می‌کنند، یک جمله مبهم و قابل دهها توجیه است که لازم است مراجع عظام آن را با قرآن و سنت توضیح دهند.
نصیحت می‌کنم که مردم و خانواده‌ها را اذیت نکنند؛ عاقبتِ خودشان را خراب نکنند که در آخر مورد سؤال و مؤاخذه قرار خواهند گرفت. هنوز هم دیر نشده می‌توانند از این رویه برگردند و آن را اصلاح کنند. ان شاء اللَّه خداوند هدایتشان فرماید.

ما جایگاهمان را می دانیم، دیگران نمی دانند!

بعضی "ازما بهتران "خرده می گیرند که تو جایگاهت را نمی شناسی و بزرگترازجایگاهت سخن می‌گویی، مخصوصاً وقتی درمقاله ای می نویسم " اگر من جای فلانی بودم چه می کردم! "  راستش حکایتِ ما حکایتِ مرحوم دکترمصدق دردادگاه لاهه است، ما جایمان را می‌دانیم، اما اگر گاهی جای دیگران می نشینیم و می نویسیم، ......
دکتر مهدی خزعلی >> ما جایگاهمان را می دانیم، دیگران نمی دانند!

images?q=tbn:ANd9GcTFtE-7dzngIMO-xXgVpdaAf-oGqmv7lp7ImPTz0Sa3-4KycD_S

بعضی "ازما بهتران "خرده می گیرند که تو جایگاهت را نمی شناسی و بزرگترازجایگاهت سخن می‌گویی، مخصوصاً وقتی درمقاله ای می نویسم " اگر من جای فلانی بودم چه می کردم! "
  راستش حکایتِ ما حکایتِ مرحوم دکترمصدق دردادگاه لاهه است، ما جایمان را می‌دانیم، اما اگر گاهی جای دیگران می نشینیم و می نویسیم، برای این است که آنها هم بفهمند در جای  دیگران نشستن چه معنا دارد! ببینید، فقهاء غیر از فقه و اصول در کدام یک از علوم دستی نداشته اند؟  فلسفه و منطق و ادبیات فارس و عرب که ملک طلق آنان است، تفسیر و حدیث و رجال ابزار کارشان است، سیاست و جامعه شناسی و اقتصاد و بازرگانی و بانکداری و مدیریت و حقوق هم که از علوم لدنی است و در خون آنهاست، می ماند طب و ریاضی و فیزیک و هندسه و شیمی و مکانیک و معماری و آب و هوا و فضا و موسیقی و ...که با یک پسوند اسلامی ، به حوزه علماء داخل می شود و بدون پسوند هم که غیر اسلامی است و کفر ابلیس است!
  در این وانفسا، گاهی ما پایمان را در کفش علما می کنیم، و یا تکیه بر جایگاه رفیع شان می زنیم، تازه می‌فهمند که جای دیگران نشستن چه مزه ای دارد! سرتان را درد نیاورم، حکایت مصدق را بخوانید:
  نقل است که مصدق برای دفاع در برابر ادعای خسارت انگلیس درماجرای ملی شدن نفت به لاهه می رود، او قبل از موعد در دادگاه حاضر می‌شود و یک راست می رود و روی صندلی نماینده انگلیس می نشیند!
قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق تذکر می دهند که این جایگاه نماینده هیات انگلیسی است و جایگاه شما آن طرف است، اما پیرمرد توجهی نمی‌کند و روی همان صندلی می‌نشیند.
  نماینده هیات انگلیس وارد می‌شود ومقابل دکتر مصدق منتظرمی‌ایستد تا بلکه بلند شود و در جایگاه خود بنشیند ، اما پیرمرد نگاهش هم نمی کند و بی اعتنا بر جای می‌نشیند!
جلسه شروع می‌شود و قاضی به مصدق می‌گوید:"شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست!"
کم کم ماجرا پیچیده می شود و بیخ پیدا میكند!
مصدق می‌گوید: " شما فکر می‌کنید نمی دانیم جای‌ما کجاست و جای نماینده انگلیس کجاست! نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است !  اما اگر چند دقیقه ای روی صندلی آنها نشستم به خاطر این بود تا  بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟! "
" او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آباء و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ! "
سكوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه می‌كند، دكتر مصدق كمی سكوت كرده و آرام  برمی‌خیزد و به صندلی خویش می‌رود.
این ابتکار و حرکت عجیب تاثیری عمیق بردادگاه گذاشت، و در نهایت انگلستان محکوم شد .

اين همه لشكر آمده به عشق ...........................

تا ما این ها رو داریم غم نداریم!!!!

افتخار ايرانيان


اخرین سخنان کوروش بزرگ قبل از مرگش
فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشکار دریافته‌ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت‌یار بوده‌ام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی‌کنم که از هنگام جوانی ناتوان‌ترم. من دوستان را به خاطر نیکویی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خویش دیده‌ام. زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز می‌گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می‌گذرم، شما و میهنم را خوشبخت می‌بینم و از این رو می‌خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب. در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم که آزموده‌تر است کشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از کودکی چنان پرورده‌ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند . هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد. از کژی و ناروایی بترسید. اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد. من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم. نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نیاکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می خواهید مرا شاد کنید نسبت به یکدیگر آزرم بدارید. پیکر بی‌جان مرا هنگامی که دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر آن را به خاک باز دهید. چه بهتر از این که انسان به خاک که این‌همه چیزهای نغز و زیبا می‌پرورد آمیخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت می‌بخشد آمیخته گردم. هم‌اکنون درمی یابم که جان از پیکرم می‌گسلد ... اگر از میان شما کسی می‌خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزدیک شود و هنگامی که روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند، حتی شما فرزندانم
پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک ایران را تشکیل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینکه بدنش در خاکی مثل ایران دفن شود. از همه پارسیان و هم‌ پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند. به واپسین پند من گوش فرا دارید. اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید