نشان فیس بوک

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

آیت‌الله دستغیب: هیچ‌کس در آخرت به داد ظالمان نخواهد رسید / آنها ظلم می‌کنند تا حکومتشان دوام یابد


آیت‌الله دستغیب: هیچ‌کس در آخرت به داد ظالمان نخواهد رسید / آنها ظلم می‌کنند تا حکومتشان دوام یابد.



چکیده :
شخص ظالم، ظلم را وسیله‏ای برای دوام حکومت و ریاست خود می‏بیند و به همین جهت از آن دست برنمی دارد. گمان می‏کند اگر ظلم نکند حکومتی نخواهد داشت و اگر حکومت نداشته باشد مفلوک و بدبخت خواهد بود. این نیز بخاطر تاریکی قلب است. بخاطر آن است که قلبش از ابتدا به دنیا متمایل شد؛ یعنی فکر کرد پول و ریاست است که او را خوشبخت می‏کند و نشاطش می‏دهد. نخواست بفهمد که ذکر و یاد خدا انسان را نشیط می‏کند، نه هواداران و چاکران بسیار و نه ثروت...


آیت الله سید علی‌محمد دستغیب، مرجع تقلید مقیم شیراز، در سخنرانی هفتگی خود در مسجد قبا برگزار شد، با اشاره به تفسیر آیات هجدهم و نوزدهم سوره غافر، گفت: وقتی شخص ظالمی دیگران را مورد ظلم و ستم قرار می‏دهد، ترس و وحشتی از او در دل آنها می‏افتد که تا نامش را بر زبان می‏آورند یا صدایش را می‏شنوند، از شدت ترس به خود می‏لرزند، گاه براثر تهدیدهای او نفسهایشان در سینه حبس می‏شود و جانشان به گلو می‏رسد. عین همین در قیامت برای همان ظالم به وجود می‏آید.

به گزارش کلمه، ایشان در بخش دیگری از سخنانش، با اشاره به خصوصیات شخص ظالم و علت پافشاری او بر ظلم کردن، تاکید کرد: او ظلم را وسیله‏ای برای دوام حکومت و ریاست خود می‏بیند و به همین جهت از آن دست برنمی دارد. گمان می‏کند اگر ظلم نکند حکومتی نخواهد داشت و اگر حکومت نداشته باشد مفلوک و بدبخت خواهد بود. این نیز بخاطر تاریکی قلب است. بخاطر آن است که قلبش از ابتدا به دنیا متمایل شد؛ یعنی فکر کرد پول و ریاست است که او را خوشبخت می‏کند و نشاطش می‏دهد. نخواست بفهمد که ذکر و یاد خدا انسان را نشیط می‏کند، نه هواداران و چاکران بسیار و نه ثروت هنگفت.

متن کامل سخنرانی این مرجع تقلید در یازدهمین جلسه‌ی تفسیر سوره‌ی غافر، که در وب‌سایت حدیث سرو منعکس شده، به شرح زیر است:

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اْلآزِفَةِ إذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ«۱۸»یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ«۱۹»

و آنها را از روز نزدیک (قیامت) بترسان آنگاه که جانها به گلو می‏رسد و اندوه خود را فرو می‏خوردند. برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد و نه شفیعی که شفاعتیش پذیرفته شود.خدا خیانت چشمها و آنچه را در سینه‏ها نهان داشته‏اند می‏داند.

وَ أَنْذِرْهُمْ؛ همچنانکه قبلاً اشاره شد «انذار» به معنای ترساندن و توجه دادن مردم به قیامت است.

یَوْمَ اْلآزِفَةِ؛ «ازفه» یعنی نزدیک. در آیات مختلف قرآن از نزدیکی قیامت سخن گفته شده؛ «اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ: قیامت نزدیک شد و ماه شکافت». (قمر/۱) «ساعة» هم به معنای قیامت کبری‏ است و هم به معنای قیامت صغری‏؛ یعنی عالم برزخ؛ «مَنْ ماتَ فَقَد قامَت قیامَتُهُ: هر کس بمیرد قیامتش برپا می‏شود».

یکی از مأموریتهای پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله و همه انبیای الهی و دعوت‏کنندگان به حق، توجه دادن مردم به روز بزرگ قیامت است. روزی که جانها از هول و هراس و وحشت به گلو می‏رسد. چنان ترسی بر انسان مستولی می‏شود که نفسش به شماره می‏افتد و احساس می‏کند قلبش به حلقش رسیده؛ إذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ.

ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ؛ «حمیم» لغتاً به معنای آب داغ است؛ «فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ: (اهل‏جهنم) با آبی سوزان پذیرایی می‏گردند». (واقعه/۹۳) حمّام نیز بخاطر وجود آب داغ در آن، حمّام نامیده می‏شود. غیر از این، به دوستان خوب و رفیقان دلسوز که محبتی گرم نسبت به هم دارند نیز حمیم می‏گویند و همین معنا در اینجا مراد است؛ یعنی ستمکاران در قیامت هیچ یار مهربانی ندارند.

وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ؛ «شفیع» به معنای جفت است؛ یعنی کسی که همراه و همقدم انسان است و در سختیها کمکش می‏کند. ائمه اطهارعلیهم السلام را بدان جهت شفیع می‏گویند که همراه انسانند و او را دستگیر و یاری می‏کنند. ستمگران با وجود فریادهای استغاثه‏ای که می‏زنند و به دنبال یار و یاوری می‏گردند، هیچ شفیع با نفوذی پیدا نمی‏کنند که همراهشان شود و شفاعتشان کند.

عکس العمل ظلم‏

وقتی شخص ظالمی دیگران را مورد ظلم و ستم قرار می‏دهد، ترس و وحشتی از او در دل آنها می‏افتد که تا نامش را بر زبان می‏آورند یا صدایش را می‏شنوند، از شدت ترس به خود می‏لرزند گاه براثر تهدیدهای او نفسهایشان در سینه حبس می‏شود و جانشان به گلو می‏رسد. عین همین در قیامت برای همان ظالم به وجود می‏آید با این تفاوت که وحشت مظلوم در دنیا سرانجام و پایانی داشته اما وحشت و هراس ظالم را در آخرت هیچ پایانی نیست.

همچنین برای ستمکاران، حمیم (دوست مهربانی) نیست. چرا که دوستی از محبت قلب است و محبت از ناحیه پروردگار ایجاد می‏شود و خداوند هرگز هیچ ظالمی را محبوب نمی‏سازد.بطور کلی محبت و دوستی بر سه نوع است؛ نوع اول، محبتی که از روی غریزه و حس عاطفی است؛ مانند محبت پدر و مادر نسبت به فرزند و بالعکس. این نوع محبت، موهبت پروردگار و نشانه‏ای از رحمت او است.

نوع دوم، محبتی که منشأ آن صفات خوب و اخلاق پسندیده است؛ به عنوان مثال صفاتی چون صدق، ایثار، اخلاص، وفای به عهد، امانتداری و غیره، که منشأ آن فطرت است و اگر حتی یکی از آنها در نزد کسی باشد دیگران، مخصوصاً افراد مؤمن و پاک، او را بخاطر آن صفت دوست می‏دارند.

نوع سوم دوستی، نه بر حسب غریزه و فطرت بلکه به مقتضای منفعت است؛ یعنی برخی مردم بخاطر مال و منصب و شهرت برخی دیگر، مجذوب آنها می‏شوند و اظهار ارادت و محبت می‏کنند یا آنکه شخص ظالمی را بخاطر مصون ماندن از آزار و اذیت او توقیر و تکریم می‏کنند. مسلماً این نوع دوستی نمی‏تواند ریشه‏دار و محکم باشد و اصولاً محبت نامیده نمی‏شود.

بنابراین میان ظالم و مظلوم هرگز دوستی و محبتی برقرار نمی‏شود، حتی کسانی هم که از ظالم تبعیت می‏کنند و اطراف اویند، یا بخاطر ترس است یا طمع لذا شخص ظالم هیچگاه دوست واقعی و یار شفیقی ندارد نه در دنیا و نه در آخرت.

در عالم برزخ و قیامت نیز هیچکس شافع ظالم نخواهد شد چرا که اولاً باید عملی داشته باشد تا شفیعی را جذب خود کند، در حالی که ندارد. ثانیاً باید به نحوی با کسی که صاحب منصب و دارای قدرت شفاعت است ارتباط داشته باشد و او در دنیا همه راههای ارتباط خود با مقربین درگاه پروردگار را قطع کرد و به سبب ظلم و ستم و تجاوز، افراد مؤمن را از خود راند.

انسان ستمگر در دنیا راه خود را از اولیای خدا جدا کرده و قطعاً در آخرت آنها با او همراه نخواهند شد. هر چه مظلومان در دنیا فریاد استغاثه بر می‏آوردند و کسی را به یاری می‏طلبیدند، او نه خود یاریشان می‏کرد، نه اجازه می‏داد کسی به یاریشان بشتابد و نه شفاعت کسی را درباره آنها می‏پذیرفت. به همین جهت هر چه در آخرت فریاد کند و استغاثه بخواهد هیچکس به یاریش نمی‏شتابد و هیچ شفاعتی درباره‏اش پذیرفته نمی‏شود.

تأثیر مهمی که شخص ظالم در دنیا از ظلم خود می‏بیند این است که هر گاه به وجدان و فطرت خویش باز می‏گردد بر اثر زشتی اعمالش، معذّب و ناراحت می‏شود به حدی که گاه عیشش بر هم می‏خورد و شادیش زائل می‏شود. به همین جهت همواره خود را به خوشگذرانی و لغویات مشغول می‏دارد و اگر کسی بخواهد او را نصیحتی کند و اندرزی دهد، بر او خشم می‏گیرد و غضبناک می‏شود و حتی اگر بتواند صدایش را در گلو خفه می‏کند.

اما چرا انسان ظالم با آنکه می‏فهمد هر روز سقوط و نزولش بیشتر می‏شود، حاضر نیست دست از ظلم بردارد و رفتار خویش را اصلاح کند؟

علت این اصرار دو چیز است: اول آنکه بطور کلی تبعیت از هوای نفس، بر گردن انسان غل می‏اندازد و او را در منجلاب گناه حبس می‏کند و هر روز پایین و پایین‏ترش می‏کشد به نحوی که دیگر راه فراری برای شخص گنهکار باقی نمی‏ماند. البته نه بدان معنا که مجبور به انجام گناهان بیشتر گردد یا درِ رحمت پروردگار به رویش بسته شود بلکه او خود از رحمت خداوند ناامید می‏شود و گمان می‏کند دیگر راه بازگشتی ندارد لذا می‏گوید: آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب. این قاعده کلی در مورد همه گناهان صادق است، چه ظلم، چه شهوترانی، چه حرامخواری، چه خیانت و…

علت دیگر اصرار بر ظلم، تسلّی ظالم بر خویش است. او ظلم را وسیله‏ای برای دوام حکومت و ریاست خود می‏بیند و به همین جهت از آن دست برنمی دارد. گمان می‏کند اگر ظلم نکند حکومتی نخواهد داشت و اگر حکومت نداشته باشد مفلوک و بدبخت خواهد بود. این نیز بخاطر تاریکی قلب است. بخاطر آن است که قلبش از ابتدا به دنیا متمایل شد؛ یعنی فکر کرد پول و ریاست است که او را خوشبخت می‏کند و نشاطش می‏دهد. نخواست بفهمد که ذکر و یاد خدا انسان را نشیط می‏کند، نه هواداران و چاکران بسیار و نه ثروت هنگفت.

در داستان مبارزه موسی‏علیه السلام و ساحران می‏بینیم که با وجود وعده‏های وسوسه‏انگیز فرعون، بخاطر وجود کورسوی نور صدق در فطرت ساحران، پس از آنکه حق را در نزد موسی یافتند، ناگهان همه بندها را پاره کردند و به موسی ایمان آوردند. بلافاصله بعد از این انقلاب درونی چنان نشاط و وارستگی در خود احساس کردند که با وجود تهدیدات سخت فرعون مبنی بر قطع دست و پا و آویختن به دار، دست از ایمان خود برنداشتند و مرگ سخت در راه خدا را بر تقرب به فرعون ترجیح داند. این بخاطر آن است که شخص مؤمن فرح و شادی نعمتهای معنوی را احساس می‏کند و حقانیت خود را ملتفت می‏شود لذا از حقی که می‏فهمد دست برنمی‏دارد.

در مقابل کسی که حق را نمی‏پذیرد و با او به دشمنی برمی خیزد، تا آخر عمر بر همین روال باقی می‏ماند و حتی پس از مرگ، در عالم برزخ و قیامت نیز همین وضع را دارد لذا در روایت است که چون پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله از کنار جهنم می‏گذرند، دشمنان ایشان همچون ابولهب، نسیم خنکی احساس می‏کنند. می‏پرسند این نسیم از چیست؟ پاسخ می‏شنوند: از وجود مقدس رسول خداست که اکنون از کنار جهنم عبور فرمود. آنها فریاد برمی آورند که در جهنم را ببندید تا نسیم پیامبرصلی الله علیه وآله را هم نشنویم.

یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ؛ نگاههای مردم، شاید در ظاهر همه شبیه به هم و یکسان باشند اما در واقع هر کدام آنها از روی منظور خاصی هستند و معنای متفاوتی دارند؛ یک نگاه، نگاه شهوت است. یک نگاه، نگاه محبت، یک نگاه، نگاه غضب و خشم و… این تفاوت را جز افراد زیرک متوجه نمی‏شوند. اما گاه شخص بیننده، در نگاه خود نیز فریبکاری می‏کند و مقصود واقعی خود را از نظر می‏پوشاند لکن خدای تعالی آن مقصود و منظورها را نیز می‏داند و از نیّات قلبی افراد آگاه است. این علم و آگاهی نه تنها به نگاه بلکه به همه افعال و نیّات انسانها تسرّی دارد و هیچ فعل و نیّتی از او مخفی نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر