آیتالله دستغیب: هیچکس در آخرت به داد ظالمان نخواهد رسید / آنها ظلم میکنند تا حکومتشان دوام یابد.
چکیده :شخص ظالم، ظلم را وسیلهای برای دوام حکومت و ریاست خود میبیند و به همین جهت از آن دست برنمی دارد. گمان میکند اگر ظلم نکند حکومتی نخواهد داشت و اگر حکومت نداشته باشد مفلوک و بدبخت خواهد بود. این نیز بخاطر تاریکی قلب است. بخاطر آن است که قلبش از ابتدا به دنیا متمایل شد؛ یعنی فکر کرد پول و ریاست است که او را خوشبخت میکند و نشاطش میدهد. نخواست بفهمد که ذکر و یاد خدا انسان را نشیط میکند، نه هواداران و چاکران بسیار و نه ثروت...
آیت الله سید علیمحمد دستغیب، مرجع تقلید مقیم شیراز، در سخنرانی هفتگی خود در مسجد قبا برگزار شد، با اشاره به تفسیر آیات هجدهم و نوزدهم سوره غافر، گفت: وقتی شخص ظالمی دیگران را مورد ظلم و ستم قرار میدهد، ترس و وحشتی از او در دل آنها میافتد که تا نامش را بر زبان میآورند یا صدایش را میشنوند، از شدت ترس به خود میلرزند، گاه براثر تهدیدهای او نفسهایشان در سینه حبس میشود و جانشان به گلو میرسد. عین همین در قیامت برای همان ظالم به وجود میآید.
به گزارش کلمه، ایشان در بخش دیگری از سخنانش، با اشاره به خصوصیات شخص ظالم و علت پافشاری او بر ظلم کردن، تاکید کرد: او ظلم را وسیلهای برای دوام حکومت و ریاست خود میبیند و به همین جهت از آن دست برنمی دارد. گمان میکند اگر ظلم نکند حکومتی نخواهد داشت و اگر حکومت نداشته باشد مفلوک و بدبخت خواهد بود. این نیز بخاطر تاریکی قلب است. بخاطر آن است که قلبش از ابتدا به دنیا متمایل شد؛ یعنی فکر کرد پول و ریاست است که او را خوشبخت میکند و نشاطش میدهد. نخواست بفهمد که ذکر و یاد خدا انسان را نشیط میکند، نه هواداران و چاکران بسیار و نه ثروت هنگفت.
متن کامل سخنرانی این مرجع تقلید در یازدهمین جلسهی تفسیر سورهی غافر، که در وبسایت حدیث سرو منعکس شده، به شرح زیر است:
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اْلآزِفَةِ إذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ«۱۸»یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ«۱۹»
و آنها را از روز نزدیک (قیامت) بترسان آنگاه که جانها به گلو میرسد و اندوه خود را فرو میخوردند. برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد و نه شفیعی که شفاعتیش پذیرفته شود.خدا خیانت چشمها و آنچه را در سینهها نهان داشتهاند میداند.
وَ أَنْذِرْهُمْ؛ همچنانکه قبلاً اشاره شد «انذار» به معنای ترساندن و توجه دادن مردم به قیامت است.
یَوْمَ اْلآزِفَةِ؛ «ازفه» یعنی نزدیک. در آیات مختلف قرآن از نزدیکی قیامت سخن گفته شده؛ «اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ: قیامت نزدیک شد و ماه شکافت». (قمر/۱) «ساعة» هم به معنای قیامت کبری است و هم به معنای قیامت صغری؛ یعنی عالم برزخ؛ «مَنْ ماتَ فَقَد قامَت قیامَتُهُ: هر کس بمیرد قیامتش برپا میشود».
یکی از مأموریتهای پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و همه انبیای الهی و دعوتکنندگان به حق، توجه دادن مردم به روز بزرگ قیامت است. روزی که جانها از هول و هراس و وحشت به گلو میرسد. چنان ترسی بر انسان مستولی میشود که نفسش به شماره میافتد و احساس میکند قلبش به حلقش رسیده؛ إذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ.
ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ؛ «حمیم» لغتاً به معنای آب داغ است؛ «فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ: (اهلجهنم) با آبی سوزان پذیرایی میگردند». (واقعه/۹۳) حمّام نیز بخاطر وجود آب داغ در آن، حمّام نامیده میشود. غیر از این، به دوستان خوب و رفیقان دلسوز که محبتی گرم نسبت به هم دارند نیز حمیم میگویند و همین معنا در اینجا مراد است؛ یعنی ستمکاران در قیامت هیچ یار مهربانی ندارند.
وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ؛ «شفیع» به معنای جفت است؛ یعنی کسی که همراه و همقدم انسان است و در سختیها کمکش میکند. ائمه اطهارعلیهم السلام را بدان جهت شفیع میگویند که همراه انسانند و او را دستگیر و یاری میکنند. ستمگران با وجود فریادهای استغاثهای که میزنند و به دنبال یار و یاوری میگردند، هیچ شفیع با نفوذی پیدا نمیکنند که همراهشان شود و شفاعتشان کند.
عکس العمل ظلم
وقتی شخص ظالمی دیگران را مورد ظلم و ستم قرار میدهد، ترس و وحشتی از او در دل آنها میافتد که تا نامش را بر زبان میآورند یا صدایش را میشنوند، از شدت ترس به خود میلرزند گاه براثر تهدیدهای او نفسهایشان در سینه حبس میشود و جانشان به گلو میرسد. عین همین در قیامت برای همان ظالم به وجود میآید با این تفاوت که وحشت مظلوم در دنیا سرانجام و پایانی داشته اما وحشت و هراس ظالم را در آخرت هیچ پایانی نیست.
همچنین برای ستمکاران، حمیم (دوست مهربانی) نیست. چرا که دوستی از محبت قلب است و محبت از ناحیه پروردگار ایجاد میشود و خداوند هرگز هیچ ظالمی را محبوب نمیسازد.بطور کلی محبت و دوستی بر سه نوع است؛ نوع اول، محبتی که از روی غریزه و حس عاطفی است؛ مانند محبت پدر و مادر نسبت به فرزند و بالعکس. این نوع محبت، موهبت پروردگار و نشانهای از رحمت او است.
نوع دوم، محبتی که منشأ آن صفات خوب و اخلاق پسندیده است؛ به عنوان مثال صفاتی چون صدق، ایثار، اخلاص، وفای به عهد، امانتداری و غیره، که منشأ آن فطرت است و اگر حتی یکی از آنها در نزد کسی باشد دیگران، مخصوصاً افراد مؤمن و پاک، او را بخاطر آن صفت دوست میدارند.
نوع سوم دوستی، نه بر حسب غریزه و فطرت بلکه به مقتضای منفعت است؛ یعنی برخی مردم بخاطر مال و منصب و شهرت برخی دیگر، مجذوب آنها میشوند و اظهار ارادت و محبت میکنند یا آنکه شخص ظالمی را بخاطر مصون ماندن از آزار و اذیت او توقیر و تکریم میکنند. مسلماً این نوع دوستی نمیتواند ریشهدار و محکم باشد و اصولاً محبت نامیده نمیشود.
بنابراین میان ظالم و مظلوم هرگز دوستی و محبتی برقرار نمیشود، حتی کسانی هم که از ظالم تبعیت میکنند و اطراف اویند، یا بخاطر ترس است یا طمع لذا شخص ظالم هیچگاه دوست واقعی و یار شفیقی ندارد نه در دنیا و نه در آخرت.
در عالم برزخ و قیامت نیز هیچکس شافع ظالم نخواهد شد چرا که اولاً باید عملی داشته باشد تا شفیعی را جذب خود کند، در حالی که ندارد. ثانیاً باید به نحوی با کسی که صاحب منصب و دارای قدرت شفاعت است ارتباط داشته باشد و او در دنیا همه راههای ارتباط خود با مقربین درگاه پروردگار را قطع کرد و به سبب ظلم و ستم و تجاوز، افراد مؤمن را از خود راند.
انسان ستمگر در دنیا راه خود را از اولیای خدا جدا کرده و قطعاً در آخرت آنها با او همراه نخواهند شد. هر چه مظلومان در دنیا فریاد استغاثه بر میآوردند و کسی را به یاری میطلبیدند، او نه خود یاریشان میکرد، نه اجازه میداد کسی به یاریشان بشتابد و نه شفاعت کسی را درباره آنها میپذیرفت. به همین جهت هر چه در آخرت فریاد کند و استغاثه بخواهد هیچکس به یاریش نمیشتابد و هیچ شفاعتی دربارهاش پذیرفته نمیشود.
تأثیر مهمی که شخص ظالم در دنیا از ظلم خود میبیند این است که هر گاه به وجدان و فطرت خویش باز میگردد بر اثر زشتی اعمالش، معذّب و ناراحت میشود به حدی که گاه عیشش بر هم میخورد و شادیش زائل میشود. به همین جهت همواره خود را به خوشگذرانی و لغویات مشغول میدارد و اگر کسی بخواهد او را نصیحتی کند و اندرزی دهد، بر او خشم میگیرد و غضبناک میشود و حتی اگر بتواند صدایش را در گلو خفه میکند.
اما چرا انسان ظالم با آنکه میفهمد هر روز سقوط و نزولش بیشتر میشود، حاضر نیست دست از ظلم بردارد و رفتار خویش را اصلاح کند؟
علت این اصرار دو چیز است: اول آنکه بطور کلی تبعیت از هوای نفس، بر گردن انسان غل میاندازد و او را در منجلاب گناه حبس میکند و هر روز پایین و پایینترش میکشد به نحوی که دیگر راه فراری برای شخص گنهکار باقی نمیماند. البته نه بدان معنا که مجبور به انجام گناهان بیشتر گردد یا درِ رحمت پروردگار به رویش بسته شود بلکه او خود از رحمت خداوند ناامید میشود و گمان میکند دیگر راه بازگشتی ندارد لذا میگوید: آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب. این قاعده کلی در مورد همه گناهان صادق است، چه ظلم، چه شهوترانی، چه حرامخواری، چه خیانت و…
علت دیگر اصرار بر ظلم، تسلّی ظالم بر خویش است. او ظلم را وسیلهای برای دوام حکومت و ریاست خود میبیند و به همین جهت از آن دست برنمی دارد. گمان میکند اگر ظلم نکند حکومتی نخواهد داشت و اگر حکومت نداشته باشد مفلوک و بدبخت خواهد بود. این نیز بخاطر تاریکی قلب است. بخاطر آن است که قلبش از ابتدا به دنیا متمایل شد؛ یعنی فکر کرد پول و ریاست است که او را خوشبخت میکند و نشاطش میدهد. نخواست بفهمد که ذکر و یاد خدا انسان را نشیط میکند، نه هواداران و چاکران بسیار و نه ثروت هنگفت.
در داستان مبارزه موسیعلیه السلام و ساحران میبینیم که با وجود وعدههای وسوسهانگیز فرعون، بخاطر وجود کورسوی نور صدق در فطرت ساحران، پس از آنکه حق را در نزد موسی یافتند، ناگهان همه بندها را پاره کردند و به موسی ایمان آوردند. بلافاصله بعد از این انقلاب درونی چنان نشاط و وارستگی در خود احساس کردند که با وجود تهدیدات سخت فرعون مبنی بر قطع دست و پا و آویختن به دار، دست از ایمان خود برنداشتند و مرگ سخت در راه خدا را بر تقرب به فرعون ترجیح داند. این بخاطر آن است که شخص مؤمن فرح و شادی نعمتهای معنوی را احساس میکند و حقانیت خود را ملتفت میشود لذا از حقی که میفهمد دست برنمیدارد.
در مقابل کسی که حق را نمیپذیرد و با او به دشمنی برمی خیزد، تا آخر عمر بر همین روال باقی میماند و حتی پس از مرگ، در عالم برزخ و قیامت نیز همین وضع را دارد لذا در روایت است که چون پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله از کنار جهنم میگذرند، دشمنان ایشان همچون ابولهب، نسیم خنکی احساس میکنند. میپرسند این نسیم از چیست؟ پاسخ میشنوند: از وجود مقدس رسول خداست که اکنون از کنار جهنم عبور فرمود. آنها فریاد برمی آورند که در جهنم را ببندید تا نسیم پیامبرصلی الله علیه وآله را هم نشنویم.
یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ؛ نگاههای مردم، شاید در ظاهر همه شبیه به هم و یکسان باشند اما در واقع هر کدام آنها از روی منظور خاصی هستند و معنای متفاوتی دارند؛ یک نگاه، نگاه شهوت است. یک نگاه، نگاه محبت، یک نگاه، نگاه غضب و خشم و… این تفاوت را جز افراد زیرک متوجه نمیشوند. اما گاه شخص بیننده، در نگاه خود نیز فریبکاری میکند و مقصود واقعی خود را از نظر میپوشاند لکن خدای تعالی آن مقصود و منظورها را نیز میداند و از نیّات قلبی افراد آگاه است. این علم و آگاهی نه تنها به نگاه بلکه به همه افعال و نیّات انسانها تسرّی دارد و هیچ فعل و نیّتی از او مخفی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر