به رغم آنچه بعضی از مخالفان دکتر شریعتی تصور می کنند و یا شایع کرده اند، او نه تنها با روحانیت اصیل و علمای راستین دینی مخالف نبود بلکه برعکس، هواخواه، مدافع و ارادتمند مخلص آنان نیز بود. جملات معروف او که ذیلا نقل می شود، مؤید این مدعاست و شاید رفع کننده شبهات و تشکیکاتی باشد که برخی درباره وی داشته و دارند:
"مسأله بسیار مهم این است که عده ای می کوشند تا به انواع حیله ها، ما را به عنوان فرد یا افرادی که با روحانیت مخالفند، جلوه دهند و به این عنوان حمله می کنند و هدفشان این است که ما را وادارند تا به عنوان دفاع از خود، به روحانیت حمله کنیم و این حمله در جامعه به این شکل تجلی کند که گروهی یا قشری از روشنفکران این جامعه با روحانیت مخالفند.... ممکن است من با فلان عالم مذهبی، روحانی که عالم جدی مذهبی است اختلافات فراوانی داشته باشم و او به شدت به من بتازد و من به شدت به او حمله کنم، اما اختلاف من و او، اختلاف پسر و پدری است در داخل خانواده که وقتی به همسایه و بیگانه می رسد، چون ما یک خانواده هستیم، کوشش می کنیم تا اختلاف خانوادگی این نسل و نسل پیش را که هر دو بر اساس یک ایمان، یک تعصب و یک دلسوزی و هدف است، به کوچه و بازار نکشانیم و در معرض عام مطرح نکنیم؛ تا کسی که نه تنها با من که با آن نسل پیش یا اصلا با این خانواده دشمن است، بهترین وسیله را در دست نگیرد. این است که ما هرگز حتی برای یک لحظه، ضمن آنکه گریبان نسل قدیم و گریبان کسی را که به عنوان مقام علمی، مسئول مذهب هستند رها نمی کنیم ـ انتقاد می کنیم، پیشنهاد می دهیم ـ اما در برابر بیگانه تسلیم محض آنها هستیم... روحانیت یک ضرورت است. یک نهاد اصیل و عمیق و غیر قابل خدشه است و اگر کسی با آن مخالفت بکند، یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر