نشان فیس بوک
۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه
۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه
اخبـــــــــــــــــــــــار
- درخواست ۳۶۰ تن از فعالان سیاسی: رسیدگی دقیق و بی طرفانه به پرونده فوت هاله سحابی و هدی صابر
- تداوم بازداشت و بی خبری از وضعیت محمد امین علیزاده دانشجوی کُرد دانشگاه اصفهان
- تظاهرات نیم میلیونی در سوریه علیه بشار اسد
- رنج نامۀ فرزند حشمت الله طبرزدی
- کسانیکه این روزها از حقوق اولیه انسانی محروم ماندهاند، سابقه انقلابیشان از شما و برادرانتان درخشانتر است
- وضعیت وخیم جسمانی حشمت الله طبرزدی، روزنامه نگار زندانی
- وضعیت نامناسب جسمانی حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی
- مرخصی استعلاجی محمد رضا رزاقی، زندانی سیاسی و عضو کمیته پیگیری حقوقی میرحسین موسوی
- میرحسین؛ دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است
- فراخوان انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران به تجمعات گرامیداشت ١۸ تیر در لندن
- شجریان را به مردم بازگردانید
- تماس تلفنی کوتاه شاهین مستندی از زندان اوین
- هشدار مجدد امیر ارجمند نسبت به وضعیت میرحسین موسوی و زهرا رهنورد
- تداوم اعلام حمایت های دانشجویان سبز دانشگاههای کشور به مناسبت سالگرد ١٨ تیر
- سرنوشت نامعلوم بهروز جاوید تهرانی، از بازداشتی های قیام ١۸ تیرماه
- آدرس گزارشگر ویژه حقوق بشر برای ارسال گزارش و نامه
- پیام تسلیت تاجزاده از اوین به حجة الاسلام مهدی منتظر قائم
- بزرگداشت سالگرد ۱۸ تیر در اتاوا با حضور علی افشاری
- منتشر کنید؛ هفته نامه ندای سبز آزادی “جان میرحسین و رهنورد در خطر است”
- دانشجوی زندانی در تبعید از دانشگاه اخراج شد
- فراخوان دانشجویان سبز دانشگاههای کشور برای بزرگداشت سالگرد ١٨ تیر
- دلنوشته مریم شربتدار قدس برای همسرش، فیضالله عربسرخی
- اقتصاد ایران میان بدترینهای جهان آخر شد
- به آزار مدافعان حقوق بشر پایان دهید
- نگاهی به سه دهه فعالیت دانشجویان در مراسم سالگرد ١٨ تیر در تورنتو
- نگرانی خانواده حسین رونقی وبلاگ نویس زندانی از حال جسمی او
میرحسین؛ دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است
نامه اي به میر حسین موسوی/هیلا صدیقی
میرحسین؛ دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است
شاید کمی عجیب باشد تا به این حد صریح نوشتن . آنهم در این روزهای پر التهاب… اما بگذار صادقانه برایت بگویم….آخرین روزهای سال بود و خاتمی خیال کنار کشیدن به سر داشت … نشست ها به شعار « یا خاتمی یا تحریم » برخی جوانان آراسته میشد … پیام ها ، دیدارها ، نوشته ها و همه و همه برای راضی کردن خاتمی به ماندن ، فایده نداشت . او پیش از مردم ، تو را برگزیده بود و به این گزینش ایمان داشت. ما شکایتی از این بزرگ شدن ها نداریم و از همه آنهایی که این روزها دلنگران ما هستند می خواهیم برای بازکردن این فضای خفقان برما، از خواسته های بر حق ما نگذرند و از مواضعمان کوتاه نیایند… برای ما انتخابات آینده ابزار گرو کشی نیست … انتخابات نیازی به آرای ناقابل 13 میلیونی! ما ندارد
تحول سبز: هیلا صدیقی شاعر سبز اندیش کشورمان در بخشی از نامه ای که خطاب به میرحسین موسوی نوشته، چنین آورده است: میرحسین ! این روزها هم بر تو و هم برما عجیب سخت می گذرد… زندان ها گشاده ، دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است. مردم از زندان و شکنجه و دادگاه و بازجویی بسیار شنیده اند اما هیچ کس نمی داند که این زندانیان و متهمان و فعالان سیاسی چه آمد بر سر عاشقانه ها و کودکانه ها وشخصی هایشان … چه خانواده ها که به اختیار یا به زور از هم پاشیده شد.
متن کامل این نامه که در صفحه رسمی فیس بوک ایشان نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
شناسان را چه حال افتاد ،یاران را چه شد
شناسان را چه حال افتاد ،یاران را چه شد
سلام، مرد روزهای سبز …سلامی گرم، به داغی تب تند تیرماه تهران که خاطراتش هنوز سینه هایمان را می سوزاند…
تو را نمی شناختم، جز بنام نخست وزیر روزگاری که نه دلبستگی به تاریخش داشتم و نه سن و سالی برای به خاطر داشتن آن …
تو را نمی شناختم، جز به تیتر خبرهایی که باز: « میرحسین موسوی نیامد » انتخابات به انتخابات…
تو را نمی شناختم تا روزهایی که پاسخ خاتمی به تمام دعوت های گروهها و دسته های مختلف برای حضورش در انتخابات ، فراخوان از تو بود برای آمدنت به میدان …
همان روزهایی که کمتر از یکسال مانده بود به خرداد ۸۸ و هنوز ما مانده بودیم و عرصه ای خالی از یک مرد که بیاید و حوصله های مه گرفته مان را امیدوار کند به آغاز فصل جدیدی برای این سرزمین …
گروهی از همان ابتدا سازماندهی کردند برای دعوت از خاتمی ، گروهی اما به دنبال فرصت های جدیدتر بودند و گروهی دیگر منتظر ، تا تکلیف « یا من یا موسوی » روشن شود … زمان به تنگ آمد و باز تو نیامدی … پاسخ بی قراری های جماعتی بی تکلیف ، قبول خاتمی بود در بهمن ۸۷ … ستادها به راه افتاد وهمصدایی گروه ها و دسته هایی که حالا هم مسیر بودند ، هیاهویی به پا کرد … برنامه ی سفرها و همایش ها و تبلیغات ، یکی یکی چیده می شد… که ناگهان تو آمدی … آمدی و این آمدن نابهنگامت دل خیلی ها را شکست … تمام برنامه ها و هزینه هایمان نقش برآب شد …
آخرین روزهای سال بود و خاتمی خیال کنار کشیدن به سر داشت … نشست ها به شعار « یا خاتمی یا تحریم » برخی جوانان آراسته میشد … پیام ها ، دیدارها ، نوشته ها و همه و همه برای راضی کردن خاتمی به ماندن ، فایده نداشت .او پیش از مردم ، تو را برگزیده بود و به این گزینش ایمان داشت …
آخرین سه شنبه سال و تالار همایش های رایزن ، مراسم قدردانی خاتمی بود از حامیانش و انصراف رسمی او از نامزدی در انتخابات… شوک بزرگی به همه ما وارد شده بود … زمانی نداشتیم و تمام راهی که آمده بودیم بی ثمرمانده بود… مانده بودیم در این زمان کوتاه، چطور این آمدنت را توجیه کنیم که به قیمت این همه فرصت سوزی بود و به قیمت یکبار آمدن و رفتن خاتمی! … چند روزی همه ساکت و خانه نشین شدیم … حامیان تو خیلی زود ستادها و سایت هایشان را راه اندازی کردند… به نظر می آمد دغدغه ای هم نداشتند برای اینکه جماعت ما را با خود همراه کنند…
آن روزها برایت نامه ای نوشتم پر از چرا! پراز نقد و سوال بابت بیست سال سکوت و این آمدن نابهنگام، بابت بی پاسخ گذاشتن فراخوان خاتمی در هفته ها و ماه های پیش از آن … نامه ای که هرگز منتشر نشد … چرا که مصلحت اندیشی در آنروزها ما را بر آن واداشت تا نفسی تازه کنیم و به جبهه تو بیاییم و خود نیز بشویم حامی تو … آنروزها هدف مشترکی داشتیم و آن دوباره نسپردن قوه مجریه به تیم احمدی نژاد « جریان انحرافی !» بود و ادامه راه نیمه تمام اصلاحات …
شاید کمی عجیب باشد تا به این حد صریح نوشتن. آنهم در این روزهای پر التهاب… اما بگذار صادقانه برایت بگویم از شکاف عمیقی که میان حامیان تو بود و جماعت ما ( گروه ها و دسته های مختلف ائتلاف اصلاح طلبان و جمعی از جوانان غیر جزبی ) برخی «البته برخی » از اطرافیان تو آنروزها چنان به برد ایمان داشتند و تو را از پیش، رئیس جمهور آینده می دیدند که بی اختیار از سهامدار شدن این گروه در پیروزی آینده ممانعت می کردند.
تمام برنامه ها، همایش ها و فعالیت های ما در آنروزها یا با حذف و سانسور در سایتهای وابسته به تو منتشر می شد یا اصلا به کل نادیده گرفته می شد… این انحصارطلبی، صفتی بود که همان افراد هم، برخی از اصلاح طلبان را به داشتن آن متهم می کردند و شاید همین نگاه های متقابل بود که این شکاف ها را عمیق تر می کرد و افراد بی طرفی چون ما را دل چرکین می نمود و نسبت به آینده نگران می ساخت.
آنها کار خود را می کردند و ما هم کار خود را … نه اینکه هیچ ارتباطی نبود، نه. پیوندها و مشارکت های بسیاری وجود داشت اما پشت پرده شکاف عمیقی بود که تا روز انتخابات ادامه داشت …
۲۲خرداد که به غروب نزدیک می شد، تا حدی دستمان آمده بود که قرار است چه بر سرمان بیاید … شمارش آرا که آغاز شد، حمله به ستاد ها و بازداشت فعالان که شروع شد ، دنیا انگار روی سرمان خراب می شد. شب از نیمه می گذشت و خطر کنار گوشمان و سایه به سایه ما بود. قرار بود شب را در ستادها بمانیم که ماندیم. اما چطور گذشت آن ساعت ها و آن دقایق، فقط آنها که بودند می دانند … ساعت از سه و نیم صبح گذشته بود که وحشت زده با تماس دوستان از ستاد خارج شدم، پیش از آن که ..
برای اولین بار اعتراف میکنم که خیلی از ما آن شب گمان می کردیم، دستشان به هرکدام از ما که برسد یا زنده نخواهیم ماند و یا روزگار بدتر از مرگ را تجربه خواهیم کرد … فقط آنهایی که بودند می دانند که آن شب چطور سحر شد و ما چگونه عزیزانمان را برای آخرین بار، بغض کرده و بهت زده تماشا کردیم و در دلمان با همه چیز وداع گفتیم … نزدیک صبح خوابیدم، بی آنکه رغبتی به بیداری داشته باشم … صبح که شد، مردمی که با شعار الله اکبر به خیابان آمده بودند، چشمانمان را به آسمان امید گشودند .
و زمانی که تو پایمردانه برعهد خود ایستادی و اولین پیام خود را به گوش مردم رساندی که برای رای مردم ایستادگی خواهی کرد، زندگی دوباره در رگ هایمان جریان یافت. همان روز در دلم هزاربار خاتمی را شکر گفتم که برای آمدن تو مصرانه کنار کشید و پیش از ما، تو را برگزید… به راستی که تو مرد روز شنبه بودی…
تو را بعد از آن شناختم … وقتی غسل شهادت می کردی و شانه به شانه مردم به خیابان ها می آمدی، وقتی عزیزترین هایت در مقابل چشمانت ترور می شدند و تو مثل سرو ایستادی و رنج های خود را در مقابل رنج مردم بزرگ نمایی نمی کردی.
وقتی میان زندانیان گمنام و زندانیان مشهور تفاوتی نمی اندیشیدی و برای تمامی آزادیخواهان، حزبی یا غیرحزبی به یک اندازه احترام و حق قائل می شدی. وقتی یک به یک خانواده شهدا را دلجویی می کردی بی آنکه عقاید مذهبی یا سیاسیت شان را تفتیش کرده باشی … بعد از ۲۲ خرداد دیگر فرقی نمی کرد از کدام حزب باشی در کدام ستاد فعال بوده باشی یا با چه گروهی و با چه اسمی آمده باشی … همه با هم یکپارچه بودیم .
همه یا تحت تعقیب بودیم یا در زندان یا آواره غربت. مردم برای آمدن و برای فریاد زدن، دیگر نیازی به تبلیغ و ستاد و بودجه و برنامه ریزی ما نداشتند … شکاف از میان ما چنان برداشته شد که دوستی های عمیقی را برایمان به ارمغان آورد. ما بعد از ۲۲ خرداد چنان اتحاد شیرینی به دست آوردیم که شاید با رئیس جمهور شدن تو حتی هرگز آنرا تجربه نمی کردیم …
میر حسین موسوی ، مرد روزهای زایش عشق و همصدایی…
روزی که تو را به حصر بردند با تمام دلشکستگی ها و احساسات شخصی اما خوشحال بودم و مغرور از اینکه این لباس حصر، برازنده قامت تو بود…
باید این روزها را تجربه می کردی تا حکایت مصیبت های رفته بر زندانیان سیاسی را لمس کرده باشی، باید این روزها را تجربه می کردی تا اگر روزی بر کرسی ریاست جمهوری نشستی، در زندان ها را بروی منتقدان و معترضان سیاسی نگشایی، باید این روزها را تجربه می کردی تا حسابت را با خودت و با تاریخ این سرزمین و این مردم، پاک کنی، باید این روزها را تجربه می کردی تا از ما و از میان مردم باشی، باید این روزها را تجربه می کردی تا ببینند که اسرائیل و امریکا کسی را برای جایگزین کردن شما نداشت!
و باید این روزها را تجربه می کردی تا بر تمام فرصت طلبان روشن شود که جنبش سبز ما رهبر دارد … که در نبود تو مردم ما به هر دعوتی جان در آستین نمی گذارند… و اگر گاهی مردم تردید کردند، دلگیر نشو، چرا که بسیاری معنی رهبری را با قیمومیت اشتباه گرفتند که اگر مفهوم رهبر همان پیشرو باشد تو در تمام این دوسال هم مسیر مردم و پیشرو بودی…
گروهی که می خواستند از تو و کروبی عبور کنند همان هایی هستند که با تماشای حضور میلیونی مردم در روزهای پس از انتخابات چنان به پیروزی این جنبش و حرکت مردم مطمئن شدند که می خواستند شما را و تمام اطلاح طلبان را از سهامداری درپیروزی آینده، پیشاپیش کنار بزنند، همان هایی که با تخریب و انکار، سمباده به قامت این جریان سبز کشیدند و ناخواسته بسیاری را دلسرد کردند و هنوزهم در خواب عمیق غفلت به سر می برند و دست از تخریب برنمی دارند …
این روزها بازار وطن پرستی داغ است … اگرچه برای برخی زندان و شکنجه و تهدید و غیره به همراه دارد اما برای گروهی هم شهرت، پول و ثروت به ارمغان می آورد. این روزها که برخی دم از عشق به وطن می زنند و بعد از کشور خارج می شوند تا مردم به پا خیزند و آزادی به دست آید، این روزها که برخی یک عشوه سیاسی می آیند تا جواز رفتن بگیرند و دور از مرزها شهرت و مخاطب به دست بیاورند… تو اینجایی وبا ما و با یک دنیا تهدید و خطر… و این یک دنیا ارزش دارد…
میرحسین ! این روزها هم بر تو و هم برما عجیب سخت می گذرد… زندان ها گشاده ، دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است. مردم از زندان و شکنجه و دادگاه و بازجویی بسیار شنیده اند اما هیچ کس نمی داند که این زندانیان و متهمان و فعالان سیاسی چه آمد بر سر عاشقانه ها و کودکانه ها وشخصی هایشان … چه خانواده ها که به اختیار یا به زور از هم پاشیده شد.
چه بیماری های روحی و جسمی که به جان ها رخنه کرد و چه دلهای کودکانه که پشت میله های ملاقاتی با پدرها و مادرهای زندانی پژمرده شد … دوسال می گذرد و انگار دو سال است که تمام زندگیمان متوقف شده و آرزوها و رویاهایمان به خواب رفته است و اگرچه دلمان برای یک روز شاد و آزاد و بی شنود تنگ شده، برای یک روز، زندگی بدون چشمان مراقبی که سایه به سایه همراه ماست، برای هفته ها و ماه ها ی بی احضار و بازجویی اما هنوز پای تمام خواسته های بر حقمان ایستاده ایم.
این روزهای سرد و سخت روزهای پس دادن تاوان اشتباهات گذشته برخی از بزرگتر ها و روزهای تجربه اندوزی و بزرگ ترشدن ماست.
ما شکایتی از این بزرگ شدن ها نداریم و از همه آنهایی که این روزها دلنگران ما هستند می خواهیم برای بازکردن این فضای خفقان برما، از خواسته های بر حق ما نگذرند و از مواضعمان کوتاه نیایند… برای ما انتخابات آینده ابزار گرو کشی نیست … انتخابات نیازی به آرای ناقابل ۱۳ میلیونی! ما ندارد .
هنوز نامزدهای انتخاباتی ما در حصر خانگی هستند و ما خیال نداریم گروه دیگری را قربانی این بازی ها کنی. و هرگز نمایندگانی را که به اسم اصلاح طلب چشم خود را بر خون های ریخته شده می بندند و طمع نشستن بر کرسی مجلس را در سر دارند نه می بخشیم و نه از خود می دانیم…
میر حسین! صبر، صبر و صبر آخرین پیام تو بود و ما از تو آموختیم آنقدر صبور باشیم تا روزی برسد که همه مردم بدانند که ما عشق مشترکی داریم بنام ایران و آرزوهای مشترک مثل آزادی و آبادی و ایده آل های مشترک مثل سرزمینی که در آن ظلم، زور، جهل، تحجر، دروغ، تفتیش عقاید، تبعیض جنسیت و غیره و غیره نباشد … اما افسوس که هنوز زبانمان مشترک نیست و آنچه که هنوز ما را در یک رنگ جا نمی دهد همین زبان ها و راه های متفاوت ماست.
ما صبر می کنیم تا روزی که تمام هموطنانمان باور کنند که ما همه چون خواهر و برادرانی هستیم که آرزویی جز همزیستی و صلح در دل نداریم. روزی که تمام شکاف ها از میانمان برداشته شود آنروز روز آزادی و آبادی ست …
خواسته هایمان پابرجا و عهدهامان پایدارست و اولین حق ما آزادی شما و اطمینان از سلامتیتان، هر چه سریعتر …
هیلا صدیقی
تیرماه ۹۰
تیرماه ۹۰
۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه
عکس/در آستانه اوج؛ شهیدهدی صابر در سالن ملاقات
این عکس توسط خانواده در اولین ملاقات زندان آخر در اول شهریور 89 از پشت کابین ملاقات گرفته شده است. اینجا ،اوین، جایی است که صبر صابر سر رسید و به سوی رفیق رهگشایش پر کشید…
آنجا برد مرا که هیچ کس و هیچ چیز نمی برد
در التهاب تراژدی و فاجعه حماسه ای باید ساخت
فاجعه، تراژدی، حماسه
فاجعه مرگ جانکاه مهندس سحابی بود
در فاجعه مرگ سحابی تراژدی هاله رخ داد
با شهادت هدی حماسه خلق شد
حماسه اعتراض
همان گفته شریعتی که اگر نمی توانی بمیرانی بمیر
اما این بار نه در کربلا و میدان جنگ بلکه در تهران، لواسان و اوین و در جامعه مدنی ایران
منش حسین با روش گاندی درآمیخت و حماسه شهادت هدی شکل گرفت
گفته شریعتی تاویل دیگر شد
به واقعیت خود نزدیک شد
شهادت به عدم خشونت پیوند خورد
حسین هم، چنین می خواست، اما هدی چنین کرد
( تقی رحمانی)
۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه
شماره تلفن و دیگر پل های ارتباطی برای تماس
نکته بسیارمهم و قابل توجه:
ابتدا از براداران بابصیرت اداره اطلاعات که زحمت کشیدند و با ارسال پیامک به مردم آنها را دعوت به مطالعه وبلاگ بعد سوم و مطالب ذکر شده درخصوص اینجانب نمودند تقاضادارم، تکرار میکنم تقاضا دارم مشخصات و آدرس های تماس اینجانب را که دراختیار داشته و خود نیز در ذیل این مطلب آورده ام مجددا با ارسال پیامکی و با متن دلخواه خودشان برای مردم ارسال کنند تا این امر خی،رتوشه آخرت شان نیز گردد.
در پاسخ به ادعاهای مطرح شده از سوی کسانیکه خود را سربازان گمنام امام زمان میدانند و به واقع در نظر مردم نه تنها گمنام نیستند بلکه سربازان به نام شیطان تلقی می شوند. این مطلب را مجدد نوشته و اعلام میدارم که چنانچه شخصی از اینجانب طلبی را دارد و یا ادعای طلب میکند میتواند با یکی از آدرس های ارتباطی زیر تماس گرفته تا نسبت به ادعای مطرح شده رسیدگی شود.
واز آنجائیکه طبق فرمایشات و ادعاهای جناب خ.ی مسئول بازداشتگاه اداره اطلاعات اراک و همکار گرامیش، هم محله ای عزیز آقای ه.و وهمچنین فامیل محترم، ا-م.ر-ی از نیروهای مخلص اداره اطلاعات محلات اینجانب هم اکنون از محلات ساپورت مالی میشوم و قبل از آن نیز کلاهبرداری نموده ام طبیعتا مبلغ هنگفتی را در اختیار دارم که باالطبع سریعتر نیز به ادعای اشخاصی که ادعای طلبی را کنند نیز رسیدگی خواهد شد.
خارج از ادعاهای این قوم بابصیرت، اینجانب مهدی یارمحمدی اعلام میدارم براساس نوع فعالیت اقتصادی که در شهرستان محلات داشتم که بعد از حوادث پس از انتخابات و دستگیری من توسط نیروهای اداره اطلاعات و ابطال جواز کسب و پلمپ فروشگاه هایم که موجب فاسد شدن مقادیر زیادی از مواد غذایی موجود در فروشگاه ها نیز شد.و ممانعت از ادامه فعالیت اقتصادی من چنانچه شخص و یا شرکتی نسبت به اینجانب ادعای طلبی را دارد میتواند با یکی از راههای ارتباطی زیر تماس گرفته تا در صورت اثبات ادعایش نسبت به طلب ایشان رسیدگی شود.
ایمیل: mahdi_yarmohamadi@yahoo.com
تلفن:00905546440144
فیس بوک:http://facebook.com/mahdi.yarmohamadi
اما آنچه برای من محرز و مسلم است، بدون هیچگونه شک و تردیدی این نکته را یادآور میشوم که هویت گرداننده وبلاگ بعد سوم برای اینجانب کاملا مشخص و محرز شده است و چنانچه لازم باشد در خصوص اطلاع رسانی آن کوتاهی نخواهم کرد.
توضیح: با توجه به اینکه اینجانب تا مدتی دیگر به کشور سوم منتقل خواهم شد در صورت تغییر شماره تلفن، شماره جدید را نیز مجددا اطلاع رسانی خواهم کرد.
برادران مظلوم، جان برکف، حافظان بیت المال، خدمتگذاران مردم، در اداره اطلاعات، اطلاع رسانی فراموش نشود، ارسال پیامک فراموش نشود،
۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه
پناه می برم به خدا از شر بی خدایان
پاسخی بر مطالب مدعیان بصیرت
امروز مطلبی را در وبلاگی "نگاه به وقایع شهرستان محلات از بعد سوم " خواندم که قصد بر پاسخی برای آن نداشتم اما به اصرار دوستان چند خطی را می نویسم نه برای پاسخ، بلکه تنها به قصد توضیحی کوتاه
در خصوص نگارنده مطالب در وآن وبلاگ باید نکته ای را یاد آورشوم که به جهت عنوان کردن چند جمله که تنها بین من و شخص دیگری که به واقع همان مسئول بازداشتگاه اداره اطلاعات اراک می باشد باید متذکر شوم مطالب مندرج در وبلاگ مذکور از طرف نیروهای وزارت اطلاعات بوده و فکر میکنم که در همین حد هم کافی باشد که خوانندگان آن مطلب به درصد صحت و سقم آن پی ببرند. و نیاز به توضیح دیگری نباشد.
تصمیم به پاسخ برآن ادعاهای مطرح شده ندارم.....آینده خود آشکار خواهد ساخت آنچه را که پنهان است و رسوا خواهد نمود آنکه به دروغ مطلبی را نگاشته و یا سخنی بر زبان آورده...
اینجانب دیدار با رهبران جنبش سبز را از افتخارات خود میدانم و خود را یک اصلاح طلب دانسته و همچنان نیز علی رغم تهدیدات و تخریب های موجود بدون ذره ای ترس به وظیفه خود عمل نموده و برای ریشه کن کردن ظلم و استبداد که از سوی بخشی از حاکمیت ایران بر مردم روا داشته می شود همچنان قدم برداشته و به نوبه خود این نکته را متذکر می شوم که بترسید ازعاقبت خویش، این دنیا دار فانی ست، متهم کردن افراد به فسادهای اخلاقی و یاتهمت های دیگر جز سرافکندگی در آخرت حاصلی در بر نخواهد داشت.
ای کاش نگارنده که به خوبی از مکالمات تلفنی من و دیگر اعضای خانواده باخبر است به این نکته نیز اشاره می کرد که به واقع خود عامل فوت پدرم شد.اینکه در تماسی که پس از بازداشت من مادرم با اداره اطلاعات شهرستان محلات داشت و صحبتش با مسئول وقت که شخصی بود به نام ساعی چه مطلبی عنوان شد که تنها چند ساعت بعد از آن موجب سکته مغزی پدرم شد.
اگر شما در مطلب خود نیاورده اید من یک بار دیگر در یادداشت خود بیان میکنم که چه تهمت هایی به پدر من نسبت داده شد تا آن اتفاق ناگوار رخ دهد.
زمانی که مادرم در تماس با اداره اطلاعات پس از یک هفته بی خبری تصمیم داشت از حال من باخبر شود ساعی رئیس اداره اطلاعات به مادرم چنین گفته بود که فرزند شما "مهدی" جزو گروهک منافقین بوده و عامل اینکه از هوادران میرحسین موسوی شده را باید در خانواده خود جستجو کنید و گفته بود که لقمه ای که شما به فرزندتان داده اید حرام بوده که او از حامیان میرحسین شده است.
و بعد از بیان این جمله از طرف شخص معلوم الحال که رئیس اداره اطلاعات نیز بوده پدرم دچار سکته مغزی شده بود.
در این خصوص بیشتر توضیح نمیدهم، اما نمیدانم چطور به خود اجازه میدهید که دم از خون شهدا بزنید آنهم رجایی که خانواده اش طی مدت پس از انتخابات بارها نسبت به وضع موجود سخنانی را بیان داشته اند که آب پاکی را بر روی دست کسانیکه اینگونه بر مردم ظلم کرده و خود را از رهروان آن شهید میدانند ریخته و پاسخ های قاطعی را به آنان داده اند.
نمیدانم چطور دم از خون شهدا میزنید در حالیکه به طرق مختلف طی دوسال گذشته سعی بر آن داشتید که پنهان کنید جنایات خود را، خون ندا و هاله گریبانگیر شما خواهد شد.
مگر شما من را دشمن قسم خورده ایران نمیدانید و خود را دوستدار نظام وانقلاب..پس چرا در خفا هستید، ای با بصیرتان ایران
رسم ما این است که واگذارتان کنیم به خدا وباز متذکر شوم که نگویید آنچه را که در قیامت نتوانید پاسخی را بر آن داشته باشید.وبپرهیزید از تهمت و افترا
نمیدانم کدام حرف شما را باور کنم در حقیقت شما مردم راهم دچار سردرگمی کرده اید، آن زمان که در محلات بودم و مشغول فعالیت مدعی برآن شدید که از آنسوی آبها ساپورت مالی میشوم وحال که از ایران خاج شده ام ادعایتان اینگونه است که از داخل ایران ساپورت مالی میشوم.
الحق که بصیرت شما مایه ننگ و شرمساری بیش نیست.
در عجبم از تناقض گویی هایتان، در مطالب قبلی در معرفی من از هیئت و مسجد و حاج محمود کریمی و....از این قبیل مسائل استفاده کرده بودید و حال تنها برای رسیدن به اهدافتان از انحرافات اخلاقی سخن میگویید. به راستی اگر من چنین ارتباط هایی داشتم چنین ساده از کنارش میگذشتید؟ نه والله.....آنچنان در بوق و کرنا میکردید و پرونده تشکیل میدادید که به گوش همه دنیا برسد.
نمیدانم با چه رویی سخن از انحرافات اخلاقی من دارید در حالیکه مردم فراموش نخواهند کرد تجاوزهای شما و امثال شما را در زندانها....جنایات کهریزک درخاطره ها ثبت شده.
در عجبم از تناقض گویی هایتان، در مطالب قبلی در معرفی من از هیئت و مسجد و حاج محمود کریمی و....از این قبیل مسائل استفاده کرده بودید و حال تنها برای رسیدن به اهدافتان از انحرافات اخلاقی سخن میگویید. به راستی اگر من چنین ارتباط هایی داشتم چنین ساده از کنارش میگذشتید؟ نه والله.....آنچنان در بوق و کرنا میکردید و پرونده تشکیل میدادید که به گوش همه دنیا برسد.
شما را چه شده است هم رزم قدیم تان، جانباز افتخار آفرین ایران را ام الفتنه می نامید...آیا اینگونه ادعا کردن ها و خودبرتربین بودن ها نشان از داشتن عقل سلیم شماست..!!!نه والله
خوب میدانید و میدانم که مقصود و هدف شما از بیان این مطالب چیست، نگرانید از ارتباط من با دوستان، همچنان در هراسید که در بین مردم سخنی از من به میان باشد، آخر اگر من را فردی میدانید با خصوصیت هایی که ذکر کرده اید،چطور اخطار می دهید که فلانی دیگر آن مهدی سابق نیست، مگر مهدی سابق آن نیست که خود در مطلب تان آورده اید انسانی هوسران، کلاهبردار، و....و مهدی فعلی را منافق و دشمن قسم خورده خطاب کرده اید!!!! کدام انسان عاقلی با چنین شخصیتی ارتباط برقرار میکند، که اخطار و تذکر میدهید!
اگر مردم مرا با خصوصیاتی که شما عنوان کرده اید بشناسند که دیگر نیاز به اخطار و تذکر شما نیست....
آخر تناقض گویی در رفتار و گفتار تاچه حد........خود مطلبی را میگویید و بعد نقض آن میکنید و یا ادعای را مطرح میکنید و در چند خط بعد مدعی عنوان دیگری می شوید.
برای شما و حالتان تاسف هم نباید خورد...
شاید دلیل دیگرش هم این باشد که مجددا از کشور خارج شدم... متوجه منظورم که شده اید...خروج مجدد من از کشور باید برایتان کمی سخت بوده باشد....مودبانه اش را بگویم میشود همان به سخره گرفتن سرویس های اطلاعاتی شما....
در پایان خدمت همه دوستان و همشهریان عرض میکنم اینجانب مهدی یارمحمدی به مانند این مدعیان بصیرت نبوده و خود را یک انسان میدانم و جایز الخطاء ..اما با توجه به فعالیتم اقتصادی ام و پلمپ شدن وابطال جواز کسبم که منجر به فاسد شدن حجم زیادی از مواد غذایی در فروشگاهایم شد، این نکته را متذکر می شوم چنانچه به شخص و یا شرکتی مبلغی را بدهکار باشم از بازگرداندن آن دریغ نخواهم کرد و خود را متعهد بدان میدانم.
اما بترسند آنانکه از بیت امال دزدیدند و برای سرکوب مردم از پول بیت المال برای خود دستمزدی را برداشت کردند.
شما در حالی من را کلاهبردار و...معرفی میکنید که هیچگونه سند و مدرکی را حتی ساختگی هم ارائه نکردید. اما دزدی شما و امثال شما از بیت المال بر هیچ کس پوشیده نبوده و نمانده است.
چطور به خود اجازه میدهید که با نوشتن چنین مطالبی به شعور مردم توهین کنید، عکسی را منتشر میکنید و دم از خوش گذرانی در ترکیه می زنید، ویا در جای از پول هایی که من کلاهبرداری کرده ام دم می زنید و بعد ادعا میکنید که از ایران ساپورت مالی می شوم، چطور اگر ادعاهایتان درست است اقدامی در جهت دستگیری من انجام نمی دهید.
اگر من یک کلاهبردار باشم که به راحتی با همکاری پلیس بین الملل می توان من را دستگیر و به ایران باز گردادند. پس چرا اقدامی نمیکنید؟
آخر ای با بصیرتان روزگار، شما که ادعای بر حقانیت و راستگویی خود دارید....لااقل حرفی را بر زبان آرید و یا مطلبی را بنویسید که خود در جهت مخالفش حرفی را نزده باشید.
چطور به خود اجازه میدهید که با نوشتن چنین مطالبی به شعور مردم توهین کنید، عکسی را منتشر میکنید و دم از خوش گذرانی در ترکیه می زنید، ویا در جای از پول هایی که من کلاهبرداری کرده ام دم می زنید و بعد ادعا میکنید که از ایران ساپورت مالی می شوم، چطور اگر ادعاهایتان درست است اقدامی در جهت دستگیری من انجام نمی دهید.
اگر من یک کلاهبردار باشم که به راحتی با همکاری پلیس بین الملل می توان من را دستگیر و به ایران باز گردادند. پس چرا اقدامی نمیکنید؟
آخر ای با بصیرتان روزگار، شما که ادعای بر حقانیت و راستگویی خود دارید....لااقل حرفی را بر زبان آرید و یا مطلبی را بنویسید که خود در جهت مخالفش حرفی را نزده باشید.
مبارک باشد برشما پیروی از ولایتی باطل و دولتی رمال
پناه میبرم به خدا از شر بی خدایان
نکته: تمامی تصاویر و عکسهایی که در وبلاگ مذکور آورده شده و از آن به عنوان مدرک یاد شده و ادعا کرده اند که تا کنون هیچکس چنین مدارکی را در دست نداشته و منتشر نکرده است در صفحه فیس بوک من و دوستانم موجود بوده و حتی کاملتر و تکمیل تر هم می باشد.
آدرس صفحه فیس بوک:
نکته دوم: تشکر میکنم از عزیزان با بصیرت به جهت انتشار عکس اتاق من امیدوارم این عکس سندی باشد برای دوستان به عنوان اینکه اولا همچنان دست از مبارزه خود علیه ظالمین زمان بر نداشته و دوم اینکه خود گواهی است از دلیل عصبانیت این قوم تابع ولایت قاتل.
۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه
محمد نوری زاد خطاب به رهبری این مردم می خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان، لبنان و سوریه بخشوده ای!
تا دیرنشده، صدای اعتراض مردمت را بشنو! مگر نه این که این مردم، اختیارات و اموالشان را به امانت به تو سپرده اند؟ آیا نباید بدانند تو با اموالشان چه کرده ای و چه می کنی؟ این مردم می خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان، لبنان و سوریه و به هرکجای این دنیای بزرگ بخشوده ای! آیا حق ندارند بدانند تو با پولشان چه کرده ای؟
او که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ بارها و بارها با بیان های متفاوت سعی بر بیدار کردن اذهان خفته سران جمهوری اسلامی را داشته این بار نیز در یادداشت خود با بیان متفاوت تر از گذشته نکاتی را از سر دلسوزی و خیرخواهی مطرح نموده است.
این هنرمند گرامی در یادداشت اخیر خود با مولی خود امیرالمونین هم صحبت و هم کلام شده و در پس این صحبتها و پرسش ها سعی بر آن داشته تا شیوه حکومت کردن علی(ع) بر مردم را بار دیگر یادآور شود، رفتارش با مردم ، موافق و یا مخالف و پاسخگویی اش در قبال امت زمان خود را بیان داشته است، و نه از باب مقایسه بلکه از باب تذکر رفتار سران جمهوری اسلامی با مردم زمان خویش را با امیرالمونین مورد بررسی قرار داده، و در عین حال خطرات پیش روی جامعه را بار دیگر گوشزد نموده است.
این هنرمند که از منتقدان دولت فعلی می باشد در بخشی از یادداشت خود با هم کلام و صحبت شدن با مولای خوی امیر المومنین آورده است: اگر تو ای علی عزیز، نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : علی چرا بیست و پنج سال، از حکومتی که حق خود می دانست، برکنار ماند؟ آیا نه تنها به این دلیل که مردم، آن سوتر از او و بزرگی های او، روی به دیگری و دیگران بردند و او را نخواستند؟
برکناری تو ای علی از حکومت، ذره ای از کهکشان خوبی های تو کم نکرد. و بنا به گفته ی خود تو، سکوت و همراهی تو با خواست مردم، جامعه ی جوان اسلامی را از انشقاق و گسستگی و جنگ داخلی بدر برد و بجای آن، یکدلی و یکپارچگی را پدید آورد.
متن کامل این یادداشت که در وب سایت ایشان نیز منتشر شده است به شرح زیر می باشد:
سلام ای علی عزیز.
چه خوب که در این روزها، پای به عرصه ی این دنیا گذاردی تا بشر، برای تماشای همه ی عدالت، بی تاب تو باشد و به تو بنگرد. وبرای تماشای همه ی شایستگی های بشری، رو به سوی تو آورد.
تو به معنی واقعی ” مرد” بودی. جوری که همه ی مردان و زنان عالم، با تماشای تو، وادی مردانگی را از وادی نامردی و نامردمی بازمی شناسند.
چه خوب که رهبرما طرفدار و مشتاق و مطیع و دلمشغول توست. وحتی نسبت جایگاه خود را با تو، در غبار کفش قنبر، غلام تو، می سنجد.
اگر تو ای علی عزیز، نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : علی چرا بیست و پنج سال، از حکومتی که حق خود می دانست، برکنار ماند؟ آیا نه تنها به این دلیل که مردم، آن سوتر از او و بزرگی های او، روی به دیگری و دیگران بردند و او را نخواستند؟
برکناری تو ای علی از حکومت، ذره ای از کهکشان خوبی های تو کم نکرد. و بنا به گفته ی خود تو، سکوت و همراهی تو با خواست مردم، جامعه ی جوان اسلامی را از انشقاق و گسستگی و جنگ داخلی بدر برد و بجای آن، یکدلی و یکپارچگی را پدید آورد.
اگر تو نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : اداره ی جامعه را به شایستگان، ونه به دوستان، باید سپرد؟
یاعلی، یک پرسش!
اگر من نوری زاد، پای به دل تاریخ بگذارم و در بازار کوفه، جلوی چشم خلایق، صریح و شفاف و حتی گستاخانه، راه را برعبور تو بگیرم و با فریادی که همه ی تاریخ بشنود، به تو بگویم : ای علی، من که یکی از پیروان تو هستم، این من گمشده در تاریخ، اصرار بر واشکافی اموال تو دارم. با این که می دانم تو پاک و پاکدستی، می خواهم اما بدانم با پولهای امانتی مردم چه کرده ای و میلیارد میلیارد پول آنان را چرا و در کجاها صرف چه کرده ای؟
من بعید می دانم ای علی عزیز، درهمان بازار کوفه و جلوی چشم مردم، زیر گوش من بخوابانی! و بگویی: ای بی حیا، تو، که به قول خودت هیچ در هیچی، از من علی، که معصوم و پاکزاده ام، می خواهی تحقیق و تفحص کنی؟
تصور حتمی من براین است که تو، دست مرا می گیری و مرا به سرای حکومت خود می بری و دفترهای ثبت اموال عمومی را جلوی من می گذاری و به من می گویی : باهر علمی که داری، درکمال امنیت، بنشین و به دخل ها و خرج های حکومت من نگاه کن. وحتی این را نیز مصرانه از من می خواهی که: هر کاستی و ناروا در کارمن دیدی، حتما مرا خبرکن تا اگر کج رفته ام یا خطایی ندانسته مرتکب شده ام، سریعا آن را اصلاح کنم. و از من خواهی خواست که اگر کشف کردم یک یا جمعی از کارگزاران تو دست به اموال مردم برده اند، تو را خبرکنم تا شخصا به کار آنان رسیدگی کنی.
من از این تخیل راستین، پای فراتر می برم و دست تو را می گیرم و به همین امروز جمهوری اسلامی ایران خودمان می آورمت. و تو را برمسند رهبری کشورمان می نشانم و به تو می گویم : علی جان، تو نیک می دانی که شیوه های مملکت داری در دور دست های تاریخ، همان بود که بود. امروز اما، شیوه ها تغییر کرده. دیگر شایسته نیست که تو، که علی ما هستی و چشم و چراغ ما، با وجود معصومیتی که تداری، وباوجود شجاعت و حلم و علم و تقوایی که داری، هم فرمانده ی کل قوا باشی و تک به تک فرماندهان ارتش را و تک به تک اعضای مجمع تشخیص مصلحت را مشخص کنی و در هر دستگاه، نمایندگان مستقیم و غیرمستقیم داشته باشی .
تو باید برقله ی این مملکت بایستی و رهبری کنی. مثل رهبر یک ارکستر موسیقی که با حرکات نامحسوس دست خود، استعداد های جامعه ی کوچک خود را به کار می گیرد و از آن همه استعداد، صدای خوش و هماهنگ برمی آورد. تو نیک تر از من می دانی که دخالت تو در جز و کل این دستگاه وسیع، رشته های هماهنگی را می گسلد. حضور بی دلیل نمایندگان تو در هر دانشگاه و در هر وزارتخانه و در هر دستگاه، بساط اعتماد به نفس آن دستگاه ها را بر می چیند.
علی جان، تو روح جاری این عالمی. درشان تو نیست که هم تعیین رییس صداو سیما و تعیین رییس سازمان تبلیغات اسلامی با تو باشد و هم تعیین تک به تک امامان جمعه ی کل کشور و تعیین تک به تک اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی . حالا تعیین تک به تک فرماندهان سپاه و نمایندگان خودت در کل سپاه در کل کشور بماند.
علی جان، خدا وکیلی با این همه مشغله ی پیچ در پیچ، فرصتی برای تو که علی و معصوم و مستحضر به علم الهی هستی باقی نمی ماند تا به افق های دور و فرداهای سرزمین خودت بنگری . چرا که تو، عمده ی توش وتوان خود را مصروف جزییات امروز جامعه ی خویش می کنی و از نظارت، و بها دادن به نظارت، بازمی مانی.
علی جان، تو نیک تراز همه ی ما می دانی که ورود تو به عرصه های جانبداری، مردمان جامعه را از رشد بدیهی شان باز می دارد و کسی را شهامت نقد و شهامت آسیب شناسی از تو و کار کارگزاران تو نمی ماند. وقتی همه ی سرنخ ها به تو ختم شود، کسی اجازه نخواهد یافت به کارهای خود تو ورود کند و سر از اختفای کارهای تو درآورد. و این یعنی ظهور قدرتی مخوف، که برسرخود، زبانم لال، خدا را نیز تحمل نمی کند.
ای علی عزیز، مگر نه این که این مردم، اختیارات و اموالشان را به امانت به تو سپرده اند؟ آیا نباید بدانند تو با اموالشان چه کرده ای و چه می کنی؟ این مردم می خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان و چه مقدار از پولشان را به لبنان و سوریه و به هرکجای این دنیای بزرگ بخشوده ای!
این مردم می خواهند بدانند چه پولهایی با اشاره ی تو، به کجاها سرازیر شده است.علی جان مردم ما آیا حق ندارند بدانند تو با پولشان چه کرده ای؟ اطمینان دارم که تو با آغوش باز از خواست ها و پرسش های مردم استقبال خواهی کرد. اساسا تو به همین خاطرهاست که خواستنی هستی.
وسرآخر:
این مردم از تو می خواهند بنا به ضرورت های این روزگار، بار سنگین این همه مسئولیت های جوراجور خود را به شانه ی آنان و نمایندگانشان بگذاری. خودت را خلاص و راحت کن. درفردای قیامت تو باید به تک به تک این همه مسئولیت پاسخ بدهی. بیا و از دامنه های رهبری، به قله ی بلند آن بازگرد. جای تو، آنجاست.
از همان بالا، مردم را رهبری کن. که تو، آن بالا اگر که بایستی، هم خواستنی ترخواهی بود، هم تماشایی تر، وهم در کار رهبری جامعه، موفق تر. مارا دراین مشورت، یاعلی، با تو خیرخواهی است. می دانیم که می دانی.
علی جان، خودت خوب می دانی که بدون استثنا، دلیل خیزش های مردمی این روزها درکشورهای اسلامی و غیر اسلامی، از کجا ناشی می شود. از: رهبری های طولانی و مبسوط الید. که یک نفر، با قدرتی ماورایی، برهمه ی ارکان یک کشور سلطه داشته باشد و به کسی نیز جوابگو نباشد و کسی را نیز حق اعتراض و نقد او نباشد. خودت خوب می دانی که اگر صدام را آمریکایی ها سرنگون نمی کردند، مردمش این روزها او را سرنگون می کردند. صدامی که جزقلب مردم ، جایی را لایق حضور خود نمی دانست.
رهبر لیبی نیز مگر جز این خصوصیات دارد؟ ویا رهبر مردم سوریه؟ فصل مشترک همه ی اینان، بلامنازع بودنشان است. که برکل مقدرات کشورشان حاکم اند و کسی را یارای اعتراض به آنان نیست.
قانون ، برای این رهبران، شکلاتی است که به وقت ضرورت، به دهان مبارک می برند و نرم نرم به مکیدن آن مشغول می شوند. یا قانون، برای اینان، جامی از شراب است که سرمی کشند تا فراموش کنند مردمی نیز هستند و این مردم حقی وحقوقی نیز دارند. ویا : قانون حبه تریاکی است که باید برسر وافور کیفوری نهاد و مردم را بخاطر جهل مکرر و جهل مرکبشان ستود.
علی جان، این روزها، ما، با تمام قامت، سرنوشت خود را به سرنوشت بشاراسد قاتل و سرکوبگر گره زده ایم. مردم معترض او را فتنه گر می خوانیم. و در سرکوب آنان، با بشاراسد همراهی می کنیم. اخبار کشتار مردم مسلمان سوریه را جلوی چشم مردم دنیا، سانسور می کنیم. چرا؟ چون اطمینان داریم:مشابهت سقوط بشار اسد، گریبان خود ما را می فشارد.
علی جان، چه خوب که به این دنیا آمدی تا به بزرگان و مسئولان و رهبران جهان، و به ویژه به رهبرما بگویی : ای برگزیدگان مردم، مردم، از شما جز عدالت و درستی و راستی و پاکدستی و گذشت و بردباری نمی پسندند. پوزش خواهی شما از مردم، به تناسب هرخطایی که مرتکب شده اید، کمترین حق بدیهی مردم شماست.
و دم گوش رهبرما بگویی:
سیدعلی عزیز، تا دیرنشده، صدای اعتراض مردمت را بشنو! وشانه های خودت را از زیر بار این همه مسئولیت بدر ببر. خودت را سبک کن. به مردمت بها بده. و مسئولیت های بی شمار خود را به شانه های خود مردم بسپار. مگرنه این که این مردم، هماره در سخنان تو، فهیم و همراه و با خردند؟ جای تو آن بالاهاست. قله، بله، آنجا جای توست. بپای خیز. دستت را به من بده . یاعلی !
محمد نوری زاد- بیست و پنجم خرداد سال نود
آخرین اخبار پنج شنبه 26 خرداد 1390
- به یادآر/ احمد زیدآبادی؛ دو سال زندان بدون یک روز مرخصی
- مراجع سکوت خود را نسبت به این همه مظالم و فجایع بشکنند
- دلنوشته نسرین ستوده به هاله سحابی: مرگ پایان کبوتر نیست!
- «قربانیان» حمله به کوی دانشگاه مجازات شدند نه عاملین و آمرین آن
- مرخصی سه روزه ی سید مصطفی تاج زاده
- درمراسم خاکسپاری شهید صابر؛ گورکن هم مامور بود
- برقراری جو امنیتی درسالگشت ٢۵ خرداد و بازداشت تعدادی از جوانان
- “عظمت” ضارب شهید هدی صابر در بهداری اوین
- حذف وزیر اطلاعات از شورای پول اعتبار توسط معاون احمدی نژاد
- سردار جزایری: قرارگاه سایبری راه اندازی می شود
- روایت یکی از شاگردان هدی صابر از تشییع بدون جنازه
- حضور سبز ما چهارشنبه ۲۵ خرداد از ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر در میادین شهرها
- پیام تسلیت جمعی از جوانان خانواده های ملی-مذهبی بمناسبت شهادت هدی صابر
- در دنیای کنونی نمیشود دم از مردمسالاری زد و احزاب نیرومند و مستقل نداشت
- روایت مهدی خزعلی از تجمع بیست و دوم خرداد تهران
- پیام تسلیت دکتر مصطفی معین به مناسبت شهادت هدی صابر
- احضار مهدی تاجیک فعال دانشجویی دانشگاه تهران برای تحمل دو سال حبس به زندان اوین
- بیانیه انجمن حامیان حقوق بشر اصفهان به مناسبت درگذشت هدی صابر
- تشدید حملات به وب سایت تحول سبز و ایجاد مشکلات فنی
- اینگونه بودجه کشور، به باد می رود….!
- بیانیه ۳۰۰ نفر از فعالان فرهنگی ، مدنی و اجتماعی اصفهان
- تمام فرزندان سرزمینم، برایم سهراب هستند
- دستگاه قضایی و مقامات زندان مسئول مرگ هدی صابر هستند
- مراسم سالگشت ٢۵ خرداد در ترکیه
- انتخاب مرگ با عزت تسلی بخش هجرت هدی صابر است
- دعوت از مردم برای شرکت در مراسم بزرگداشت هدی صابر در تهران
- آزادی مشروط رضا رفیعی فروشانی پس از دو سال حبس
۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه
مراسم تشييع پيکر حجازی در ورزشگاه آزادی+ گزارش تصویری
حجازی در 28 آذر 1328 چشم به جهان گشود و 2 خرداد 1390 در سن 62 سالگی درگذشت -
بلاتر درگذشت حجازی را به فدراسيون فوتبال تسليت گفت -
پس از آنکه پیکر ناصر حجازی برای آخرین بار در ورزشگاه آزادی دور افتخار زد، درون دروازه قرار گرفت و توسط علیپور بر آن نماز خوانده شد. این در حالی بود که قبلا اعلام شده بود سیدحسن خمینی بر پیکر حجازی نماز خواهد خواند.ء
پیش از اینكه تابوت ناصر حجازی وارد ورزشگاه شود، همسرش در میان دروازه رفت و به یاد ناصر حجازی چند لحظهای را درون دروازه نشست تا خاطره همسرش زنده شود.ء
در اولین گزارش ها اعلام شد که حدود بیست هزار نفر در ورزشگاه حضور داشتند و آتیلا حجازی در صحبت های خود اظهار داشت: من از تمام مردم که در مراسم پدرم شرکت کردند، تشکر می کنم. واقعا سنگ تمام گذاشتند و گله دارم از صدا و سیما که در طول این چند روز، یک بار در برنامه های تلویزیونی اعلام نکردند که مراسم پدرم چه زمانی برگزار می شود. اگر زمان مراسم امروز اعلام می شد، جمعیت بیشتری به ورزشگاه آزادی می آمد و مراسم با شکوه بیشتری برگزار می شد.ء
حضور مهندس محسن صفایی فراهانی ریئس پیشین و موفق فدراسیون فوتبال در این مراسم با حاشیه های خاصی همراه شد.ء
حضور مهندس صفایی فراهانی چهره مردمی و فعال سیاسی و نماینده مجلس ششم که در جریان حوادث پس از انتخابات به جهت حمایت از مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی بارها بازداشت و به شش سال حبس نیز محکوم شده است، سبب شد تا جمعیت حاضر در مراسم در بین شعارهای تسلیت خود به خانواده حجازی شعارهایی همچون “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” و “اسطوره مردمی صفایی، حجازی” سَر دهند.ء
۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه
وداع با اسطوره از ورزشگاه آزادی
طبق آخرین خبرها قرار است پس فردا چهارشنبه، مراسم تشییع پیکر حجازی از روبروی بیمارستان کسری شروع شود و پیکر وی ساعت هشت صبح از مقابل بیمارستان به سمت ورزشگاه آزادی تشییع میشود و در ورزشگاه آزادی هواداران حجازی با اسطوره خود وداع میکنند. طبق هماهنگیها قرار است پیکر دروازهبان اسبق تیم ملی ساعت نه صبح به ورزشگاه آزادی برسد و پس از آن هم به سمت بهشت زهرا برده شود.
وداع با ناصر حجازی در ورزشگاه آزادی
تحول سبز: در حالیکه طبق قرارهای و اعلانات قبلی، قرار بود پیکر مرحوم ناصر حجازی، قهرمان و پیشکسوت مردمیِ فوتبال ایران بامداد روز چهارشنبه از مقابل ورزشگاه سی هزار نفرۀ امجدیه (شیرودی) تهران برگزار شود، شورای تامین استان تهران و نهادهای امنیتی، مانع برگزاری آن شده و بدلیل نگرانی از حضور جمعیت، این مراسم را به ورزشگاه آزادی و خارج از شهر منتقل و دلیل آنرا “ظرفیت بیشتر ورزشگاه آزادی” اعلام کردند.
گفتنی است سید حسن خمینی، از حامیان جنبش سبز و نوه رهبر فقید جمهوری اسلامی، که طی سالهای اخیر با مرحوم حجازی همدردی و عیادت کرده بود، قرار است نماز بر پیکر آن مرحوم را بگذارد.
سیدحسن خمینی بر پیکر ناصر حجازی نماز میخواند
پیکر مرحوم ناصر حجازی پس فردا پیش از برگزاری مراسم تشییع به جماران می رود و سیدحسن خمینی بر پیکر اسطوره نماز میخواند.
به گزارش برنا، پس از درگذشت ناصر حجازی، پیشکسوت فوتبال ایران بسیاری از مقامات سیاسی و چهره های ورزشی و هنری با خانواده آن مرحوم ابراز همدردی کردند.
سیدحسن خمینی نوه امام(ره) که در روزهای بیماری حجازی به منزل وی رفته و جویای احوال او شده بود نیز امروز با خانواده او ابراز همدردی کرد.
ضمنا قرار است، پیکر ناصر حجازی جهت انجام اعمال غسل و کفن به جماران برود و سپس نوه امام خمینی(ره) برای آن مرحوم نماز بخواند.
لازم به یادآوری است که مراسم تشییع جنازه ناصر حجازی در ساعت۹:۰۰ صبح روز چهارشنبه از مقابل درب اصلی ورزشگاه آزادی برگزار خواهد شد.
حجازی آسمانی شدوعکسش قاب روی دیوار
انا لله وانّا الیه راجعون/حجازی آسمانی شدوعکسش قاب روی دیوار
۲ خرداد ۱۳۹۰او رفت و ماند خاطره مردی که پس از انقلاب تکفیرش میکردند چون مدام صورتش را اصلاح میکرد و کراواتش را همیشه بر گردن میبست. او که عادت نداشت از عقاید مذهبی دستاویزی بسازد برای رسیدن به پلههای بالاتر
او رفت و ماند خاطره مردی که پس از انقلاب تکفیرش میکردند چون مدام صورتش را اصلاح میکرد و کراواتش را همیشه بر گردن میبست. او که عادت نداشت از عقاید مذهبی دستاویزی بسازد برای رسیدن به پلههای بالاتر…
«خوب یا بد، من عادت دارم حرفم را رک بزنم. عادت ندارم مجیزگو باشم…»
شاید هنوز یک ماه نگذشته از روزی که این جملهاش را شاید برای دهمین بار برایمان تکرار میکرد. ده بار برای ما و شاید هزاران بار برای همسرش، آتیلا، آتوسا، سعید و همه خانواده حجازی.
قصه تکراری سالهای تلخ حذف از تیم ملی به بهانه قانون عجیب ۲۷ سالهها، حسرت برگهای که برای سیمای ظاهریاش امضا نشد تا او بماند و غم تلخ همیشگی سوختن فرصت بازی در منچستر انگلیس.
دهه ۶۰ و سفر طولانی به شبه جزیره هندوستان. سفر طول دراز برای اثبات توانایی. رفتن برای خالی نماندن سفره از روزی. رفتن به هند و بنگلادش برای خوردن نان دسترنج خود، برای مردی که برای دستهایش تبعید شده بود.
او که هیچ وقت خاموش نماند و همیشه نالید. از زشتیهای فوتبال گفت و به زمین و زمان تاخت تا نشان دهد از عقایدش عقب نمینشیند. درست یا غلط، او حرفش را میزد و زیر بار زور هم نمیرفت … و نرفت.
خواه بهای این لجاجت، حذف از تیم ملی باشد، سوختن شانسش برای بازی در منچستر یونایتد، محرومیت از کار در لیگ ایران و یا حتی ممنوعالتصویری برای گفتن از درد نان مردم ایران.
او ماند و گفت و تا روز آخر گفت . گفت غمم از درد بیماری نیست که عقاب را غم مرگ، ملالی نیست. مرگ، او را فرصتی ست برای پرواز. رفتن و رهایی از غم دیدن کلاغهای در حال پرواز.
او رفت و حالا قاب عکسش مانده در دست، یا آویزان روی دیوار.
ناصر حجازی ، از ۱۸ ماه قبل مقاومتی جانانه داشت با بیماری سرطان ریه ، دردی جانکاه که تا توان داشت برابرش جنگید اما سرانجام دقایقی قبل در بیمارستان کسری تهران، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)